زردی من از تو...
اعتقادی هست در ميان مردم ما و قشنگام هست که شب آخرين چهارشنبهی سال را از روی آتش میپرند وضمناش میگويند: «زردی من از تو، سرخی تو از من...»، ايمانی هست که طی اين پروسهی پرشی هرچه بدی و زردی و رنجوری هست به آتش میدهيم و عوضاش از آتش سرخی و شادابی و سلامت دريافت میکنيم...هرچه خواستم در اين 1 سالگیمان از دورهم بودن، اينکه اين جمع ما (بر و بچههای سايت) شبيه يک بَند موسيقی است که از يک حرکت دورهمی متولد شده و حالا هم دارد رشد میکند، اينکه تازه دارد از گيجی و نشئگی جمعی که ايجاد کرده درمیآيد و با محيطی حرفهای روبهرو میشود، اينکه تازه (مثل گروههای راک دههی 1970) از بيرون که به گروهاش نگاه کرده، فهميده چه دنيای عظيمی را ايجاد کرده، بنويسم نشد. خوب است برای 1 سالگیمان از اين چيزها نوشتن، اما نشد.
میگويند بچهای که زود رشد میکند و بزرگ میشود، محکوم است که بايد خيلی چيزها را زودتر هضم کند و ياد بگيرد. به نظرم ما (بچههای سايت موسيقی ما) هم محکوم شديم به فراگرفتن يکسری چيزها که دست کم اين حقير اعتراف میکنم توی اين سن و سال و با اين اندوختهی تجربهام، اصلا انتظار روبهرویی با آنها را نداشتم.
از همان روز تولد سايت، همراه مهدی عزيزی، براين باور بوديم که بايد «لِیاوت» اوليهی موسيقی ما برای ما نيز کامل و ايدهآل باشد، نه اينکه بعد از يک مدت بخشی، ستونی را به سايت اضافه کنيم. به همين دليل مثلا جدول فروش ماهيانه توی سايت قرار داديم و گفتيم آمار فروش را هم مثل ساير کالاهای فرهنگی و هنری (کتاب، سينما و...) از مراکز فروش و مؤسسههای فرهنگی خواهيم گرفت و آخر هر ماه، آن اطلاعات و آمار و ارقام را مثل تمام نقاط دنيا روی سايت میگذاريم. خُب، برای دوسه ماه اول کارمان تقريبا بیحاشيه بود و آرام، برادران و خواهران همکارمان توی مطبوعات هم حالی می بردند که اين اطلاعات را بدون نام بردن از سايت ما، در صفحهی مربوطهی مطبوعهی محترمشان قرار میدادند، همه چيز هم خوب بود و زندگی شيرين، تا کمکم صدای مراکز فروش درآمد و مؤسسهها هم معلوم نيست به چه دليل همکاری نکردند! اين بخش ما به دليل عدم همکاری مراکز و مؤسسهها، طبيعتا تعطيل شد و برادران و خواهران همکارمان توی مطبوعات هم اين خبر خوب ماهيانه را از دست دادند.
يکیاز تصميمهای انتحاریمان (که خيلی هم به آن اعتقاد داريم) اين بود که بخشهایی جداگانه برای ژانرها و گونههای مختلف قرار ندهيم و به عبارتی «درهم» با موسيقیمان برخورد کنيم؛ غوغایی شد. پارسال در اولين حضورمان توی دومين نمايشگاه بينالمللی رسانههای ديجيتال ازسوی بسياری از مخاطبان، بهخاطر اين حرکت، به رگبار بسته شديم. عين توهين به مقدساتشان بود آوردن خبر مثلا مربوط به کنسرت و اجراهای محمدرضا شجريان يا شهرام ناظری مثلا کنار خبر انتشار آلبوم تازهی محسن چاوشی. ما اما مانديم و دوام آورديم، بالاخره دلايل خودمان را داشتيم. حالا خدا را شکر طوری شده که نتيجهی مورد نظرمان حاصل شده، نتيجهی ما همانی است که استاد مختاباد در همين يادداشتشان برای 1 سالگی سايت، به آن اشاره کردهاند و من ديگر پرگویی نمیکنم.
بارها عنوان شده؛ زرديم، ما زرديم. نمیدانم اين صفت دقيقا از چه موقع وارد عرصهی رسانهها و مطبوعات شده، اينکه بعضی از مجلات، هفتهنامه و ماهنامهها موسوم میشوند به «زرد»، بعضیها را مینامند؛ «زرد خوب»! و بعضی ديگر لابد «زرد کاردرست». فکر میکنم نيازی نيست راجع به اين اصطلاح مطبوعاتی توضيحی بدهم که همگی بر معنای آن واقفند، اما ما چرا اين وسط از نگاه عدهای زرد شديم؟ لابد به اينخاطر که برای اولينبار خبرهای موثق اما درگوشی عرصهی موسيقی را بازتاب دادهايم، اينکه کوچکترين و پرتترين کنسرتهای پاپ را توی تهران و حومه، با ذکر جزئيات و حواشی داخل سالنها به خوانندگانمان انتقال دادهايم، اينکه نقطهضعفهای آقايان و کنسرتهایشان (که مثل خورهی روح خوانندگان و نوازندگان آن کنسرتها شده و نمیدانند برای رفع آن به کی بايد شکايت ببرند) را اطلاعرسانی میکنيم، که مثلا برای اولينبار ذکر کردهايم که رضا يزدانی طرفدار دوآتشهی تيم استقلال است! بهراستی چندبار خود من از سوی همکاران مطبوعاتی تنبيه شدهام که اين چه خبری است که فلان خواننده برای فلان تيم فوتبال خوانده، مگر موسيقی جهان بهدليل همين پروپوگانداهای مهيب شکل نگرفته؟ آيا ماهها بعد، روی جلد بيشتر همان هفتهنامههای دوستان و همکاران تيتر درشت نخورد که «يزدانی، استقلالی دوآتشه»! چندبار خبرهای اصطلاحا «درگوشی» ما سوژهی همين هفتهنامهها شد بدون آنکه کوچکترين اشارهای به منبع توليدش کنند؟ مینويسند؛ «به گفتهی چند سايت اينترنتی» اگر رفقا باشند و بهمان لطف داشته باشند حالا صفت معتبر هم آن لايش میگذارند. شما بگوييد فقط چند چارت (يا همان جداول فروش و رتبه) معتبر در جهان داريم که مرتب پرفروشترينها و برترينهایشان را توی آن اعلام میکنند؟ چقدر آنجا رقابت داريم، حالا رقابتهای سالم يا ناسالم، اصلا چه فرقی میکند؟! اينجا هم بايد دنيای تجارت موسيقی را جا بيندازيم، از «سينگل» به «آلبوم» برسيم و برای هرکداماش تبليغ درست راه بيندازيم، اگرنه که بزرگ نمیشود...
در اين تولد 1 سالگی اين حرکت انتحاری (يادداشتی پر از غر و لُند) را به جان خريدم تا با گوشهای از دغدغههای ما آشنا شويد، دغدغههای ديگر را شايد همکاران عزيزم توی همين سايت که بيشتر درگير کارهای اجرایی و هنری آن هستند بهتر از من لمس کرده باشند. گفتم تا در آستانهی 1 سالگیمان و با مراجعهی دائمی شما کاربران عزيز، تمام «زردی»ها را به جان بخريم و عوضاش برایتان (و همچنين همکاران و رفقای مطبوعاتیمان) شادابی و سرخی آرزو کنيم. بنابراين لطفا (توی اين يکهفتهی تولد لااقل!) موقع مراجعه به سايت يادتان نرود زيرلب بگوييد؛ «زردی من از تو، سرخی تو از من...».
تاریخ انتشار : شنبه 2 آبان 1388 - 00:00
دیدگاهها
ممنون اقای قضنفری!شما کارت درسته به بقیه هم کار نداشته باش چی میگن!اگه همین موسیقی ما هم نبود ماها از کجا باید اخبار درستو پیدا میکردیم؟
موفق باشید
مرسی و خسته نباشید :)
ایول سردبیر...
همیشه پیروز و سربلند باشید.
یک سلام گرم وخسته نباشید خدمت آقای غضنفری عزیییییییییییز
هر بار که یادداشت ها ومطالبتون رو می خونم بیشتر دوستون دارم...
تو ایراندخت هم که گل کاشتین واقعا...
همیشه موفق باشید.
سلام و تبریک
خودمو کشتم تا اینترنت پیدا کنم و بیا تو سایتتون واقعا اینجا رو دوست دارم. آقای غضنفری همیشه مطالبتون رو می خونم و کلی حال می کنم.آرزو می کنم همیشه این سایت با موفقیت های پی در پی کارشو ادامه بده.
افزودن یک دیدگاه جدید