موسیقی ما- رضا مهدوی: ترانههایی که از دیرباز برای ما تاکنون به یادگار باقی ماندهاند، از اقوامی مثل تُرک، کُرد، گیلک، لُر، خراسانی و دیگر اقوامِ ایرانی که در اصل به دورۀ پهلوی منسوب میگردند و از کهنترین ژانر موسیقیِ قدیمِ ایران به حساب میآیند و در واقع شاکلۀ اصلی بنیان موسیقی ایرانیاند. این گونه ترانهها را عبدالقادر مراغی، فهلویات مینامد و به نوعی شعر سپید (BLANK VERSE) و شعر غیر عَروضی بوده با هَجاهای کوتاه و بلند. تابیعتی هم از بَحرِ عَروض نداشته و عموماً به صورت سیلابیک و هَجایی به کار میرفته است. دو نوع شعر از دورۀ ساسانی به یاد داریم که با موسیقی بیان میشده و نشان از اوّلین بارقههای تلفیق ِ شعر و موسیقی در آن دیده شده. یکی «خسروانی» و دیگری «ترانک» است یعنی همان ترانه. مثلاً رودکی در زمان سامانیان، هم شاعر بوده و هم آهنگساز. البتّه در قدیم اینگونه بوده که افرادِ مطرح در اجتماع و چه غیر معروف چندین علوم و هنر را در یک جا نزدِ خود داشتهاند که البتّه امروزه بدلایل فراوان معیشتی و غیره عموماً چنین اتفاقی دیگر نادر است. ترانهها در زمان ساسانی هشت سیلاب داشتهاند. در حالِ حاضر در قوچان خراسان ترانههای هشت هَجایی زبانزد است. مثل ترانۀ رشیدخان که تنظیمهایی طی سالیان بر روی آن انجام پذیرفته و همیشه دلنشین بوده. عموماً در قدیم به ویژه اواخر قرن دوّم تا اوایل سوّم هجری ترانهها سه مصراع داشتند و کاملاً سیلابیک وار بودند که بعدها تبدیل به چهار بیتی یا رباعی (به ویژه در دورۀ اسلامی) شدند.
ترانهها دارای اهمّیتِ زیادی از نظر واژهشناسی دارند. مثل اشعارِ سپید که موسیقی در جان مایۀ واژهها نهفته است منتهی در اینجا براساس هَجایِ کوتاه و بلند با اهمّیت جلوه میکند. ترانه قِسمی از کلیّت موسیقی است. مثلاً تصنیف، سرود، کارِعمل، نشیط و... همه از اجزای کلیّت موسیقی ایران محسوب میگردند. ولی کارآیی ترانه چه از نظر تأثیرگذاری و چه روان بودن در کار، سهمِ بیشتری را در فرهنگِ شنیداری مردم به خود اختصاص داده است و فرقی نمیکند ترانههای بهاری: گیلکی، خراسانی، کُردی، لُری یا هر محل دیگری باشد. این خاصیّت ترانه است که واژگان جایگاه ویژهای برای فهمِ بهتر کلیّت مطلب ایجاد میکنند. به خصوص زمانی که آهنگی ساخته میشود و ترانه سرا در کنار آهنگ ساز به طراحی و کنار هم قراردادن واژهها میپردازند که در فهمِ شنیداریِ آهنگ؛ شنیدنش توأمان با هم لذّت بخش میگردد، حتّی مثل ترانههای نوروز، بهار، کار، تغزّلی، سیاسی، طنز، مذهبی و... فرقی نمیکند ترانه، ترانه است و انواع ترانه از یک ساختارِ علمی ـ ادبی تبعیّت میکند. امر مهمّی که امروزه در بین آهنگسازان و ترانه سرایان ما نادر است! در کنار هم قرارگرفتن نغمه سرا و ترانه سرا یک اصل مهم است که در گذشته بدان جدّی نگاه میشده و عموماً این افراد با هم محشور بودند و با هم زندگیها میکردهاند، بالطبع نتیجهاش کشف خُلق و خُوی واقعی از هم بود و لاجرم اثر درخشانی بوجود میآمد. اینکه امروزه نغمه سرا (آهنگ-ساز)، ترانه سرا را نمیشناسد و با سیستمهای مدرن ضبط امروزی حتّی نوازندگان و دیگر عوامل را شاعر سَر و کاری ندارد، معضلی است که بایست به آنها پرداخت.
عموماً به طور کلّی گفته میشود که آهنگساز، نواسازی خود را در اختیار ترانه سرا قرار میدهد و یا اینکه در ابتدا ترانهای را آهنگساز انتخاب و بعداً روی آن موسیقی میگذارد. باید گفت نوع سوّمی هست که از اهمّیت بسزایی برخوردار است و آن هم زمان گفتن شعر و موسیقی است که در کمتر کسانی دیده میشود چرا که فرد میبایست به هر دو موضوع تبحّرِ کامل داشته باشد. گاهی مواقع ترانهها آنقدر عمیق هستند که بدون آهنگ هم محلّیت برای خواندن آنها توسط اشخاص وجود دارد. آهنگین بودن ترانهای خود باعث ریتمیک شدن واژگان نهفته در هر مصرع میشود مثلاً کُردها ترانهای به نام «بدیور» دارند که ماجرای دوری و فراق را بیان میکند و عموم مردم آن را دوست دارند و در هنگام عبور از مسیری و یا مادران در پای گهوارۀ فرزند خود زمزمه میکنند. و یا در تنکابن گیلان که ترانهها را در اصل با عنوان «کیجا خوانی» مطرح میکنند و به عبارتی داستان سرایی از فرهنگِ موسیقاییِ کار در شالیزار و زمینهای چای کاری میکنند. اصولاً موسیقی ایران و به ویژه ترانههای آن در ژانرهای گوناگون با هر محتوایی بیان شرحِ درد و اشتیاق است. حتّی در اشعار و ترانههای میرِنوروزیها. گویی ترانه سرایان ما نیز با فرهنگِ شرقی روحشان سَرِ ناسازگاری پیدا نخواهد کرد و همیشه حماسهای هست برای طرح و بسطش. لذّت غم کمتر از نشاط نیست و به قول لسان الغیب:
آیین ملّی ما ایرانیان امروزه فراتر از یک جشنِ ملّی است، چرا که با روح دین هم آمیخته شده و حتّی اَلحان و نَغَمات و ضَرب آهنگهایش نیز متأثر از باورهای دینی هم آمیختگی متناسبی پیدا کرده از نمایشِ نمادینِ آفرینش، طبیعت، انسان و باورها و اسطوره هایِ کهنِ ایران زمین. موسیقیاش نیز در چند گروه کلّی: خُرده نمایش هایِ موزیکال (تا حتّی میرِنوروز و حاجی فیروزها)، اشعار و ترانکهای بهاری، ردیفِ موسیقی دستگاهی (گوشه-های نوروز، نوروزِخارا، نوروزِ بزرگ، نوروزِ کوچک، نوروزِ عرب، نوروزِ عجم، بسته نگار) و آیین و مناسک نوروزخوانی و بهاریهها.
نغمههایِ نوروزی از روانی و سادگی برخوردارند و عموماً افرادی که اجرا کنندۀ این آیینِ ملّی هستند از حرفهایهای موسیقی محسوب نمیگردند. بلکه افراد دانا و برخوردار از مباحث حکمی و فلسفی در بین مردمان دیار خودند. از چند روز مانده به پایان سال در کُوی و بَرزن نوید رستاخیز و نُوشدن را به مردم سر میدهند که سرشار از ریتم و مِلُودی است، و تا اندکی از ایام نوروز ادامه میدهند. برخی تصور میکنند نوروز و بهاریه خوانی مختصِ سلسله جبال البرز و نهایتاً خطۀ آذربایجان است. امّا شواهد نشان میدهد تمامی نقاطِ ایران در ایام نوروز مراسم سُور و نشاط و شادمانی معنوی دارند. هر چند که از واژۀ نوروزخوانی استفاده نمیکنند ولی در اصل بهاریه خوانی میکنند. این فرهنگِ غنی عموماً جزءِ موسیقیِ آوازی محسوب میگردد و ساز یا سازهای به صورت همراه کننده و به عنوان موسیقیِ متن ارایه میگردند. در کشورهای همسایۀ شمالی مثل تاجیکستان، آذربایجان، ترکمنستان، کردستان و حتّی بخشی از ترکیه این فرهنگ را حفظ کردهاند. نوروزخوانهای مازندران، کُومِش، طالقان، گیلان در بیشتر موارد تک خوانی میکنند و پَند و اندرز و حکمت را از زبان خود جاری میکنند. در جنوب ایران به ویژه بوشهر «خیام خوانی» رواج دارد و آذربایجان آوازها را با قصههای اساطیری همراه ساز قوپّوزمی خوانند. فرهنگ خُنیاگری که امروزه به نوعی منسوخ شده متشکل از افراد متخصص بوده-است هم چون موسیقی دانان امروزی به رمز و رموز موسیقی احاطه داشتهاند واز محفوظیّاتِ خوب و از بداهه پردازان متبحّری محسوب میگردیدند. این فرهنگ در کنار دیگر خُرده فرهنگها بخش مهمّی از کلان فرهنگِ موسیقایی سرزمین ایران را شامل میشود. خُنیاگران در توصیف بهار و اصطلاحاً بهاریه خوانی یَدِ طولایی داشتند که در دورۀ معاصر میتوان به دو بزرگ مردِ موسیقی آوازیِ ایران مثل ایرج و گُلپا اشاره کرد که بهاریه خوانی را در مجامع و رادیو تلویزیونِ وقت احیا کردند که در بخش موسیقی ردیفِ آوازی جایگاه ویژه خود را دارد.
مدتها بود که شاعران، ترانه سرایی را نمیپسندیدند. از دورۀ حسین پژمان بختیاری و مَلِک الشعرای بهار و وحید دستگردی و امیری فیروزکوهی و محمّد حسین شهریار و نیما یوشیج تا ایرج میرزا. امّا اندکی از دوره مشروطه و دوباره در دورۀ موسیقی گلها (معینی کرمانشاهی، بیژن، ترقّی و نوّاب صفا) تا انقلاب اسلامی فراز و فرودهایی را شاهد بودیم. امّا خوشبختانه مجدداً از دهۀ ۱۳۸۰ نیز شاهد شکوفایی ترانه سرایی با ورود استعدادهای جوان هستیم. امید که نوروزخوانی با حمایت رسانههای جمعی نیز به طور عمومی احیاء گردد.
دیدگاهها
اطلاعات جامعی بوداگه لطف کنیدوبیشترازتاریخچه موسیقی توسط اساتیدمحترم که درحوزه موسیقی هستن درج کنیدتابدونیم که پایه گذاری موسیقی ماچقدراصیل هست وبااین نسل جوان به وجدنیامده بلکه نشات گرفته شده است
با تشکر از کارشناس محترم و نکته سنج جناب آقای رضا مهدوی:
ضمن یادآوری به حضور ارجمند شما ،تنکابن و کیجا خوانی متعلقات موسیقی مازندران می باشد نه گیلان.
نوروز بهار ایرانی...چه جمله زیبایی...ازاین مطالب لطفا بیشتر بدهید.
لطفا از اينگونه مطالب بيشتر بگذاريد چرا كه بدرد امثال ما پژوهشگران حوزه فرهنگ و تمدن ميخورد . اگر از دكتر مهدوي ايميل و يا شماره اي داريد ممنون ميشوم مرا مطلع كنيدبراي تحقيقات بيشتر در حوزه موسيقي آيين و تمدن . اولين بار است با سايت موسيقي ما مواجه ميشوم ، تبريك ميگم يجورايي جامع است و بدوستان دانشكده علامه معرفي خواهيم كرد.
افزودن یک دیدگاه جدید