گفتوگوی مفصل «موسیقی ما» با استاد آهنگساز و نوازنده برجسته تنبور
کیخسرو پورناظری: پدرم گفت مردم قدر هنر را نمیدانند و به تو به چشم مطرب نگاه میکنند
موسیقی ما- «کیخسرو پورناظری»؛ ابتدا به این نام فکر کنید و بعد چند لحظهای وقت بگذارید تا یادتان بیاید چه کسانی را میتوانید شبیه او پیدا کنید. کسانِ زیادی به ذهنتان نخواهد رسید؛ شاید هم هیچکس. «کیخسرو پورناظری» را تنها میتوان با خودش به یاد آورد؛ استادی که شبیه ندارد. نه به این خاطر که آهنگسازِ بزرگی است یا آثارِ مهمی خلق کرده که بخشِ مهمی از تاریخِ موسیقی معاصرِ ایران را شکل میدهد – خیلیها این کار را کردهاند- نه به این خاطر که نامهای بزرگی از شاگردانش بوده یا در گروهش ساز زدهاند- موسیقی ایران استادِ کارکشته زیاد دارد- نه به خاطر یک سازِ پیش از خودش بومی را شهری کرده و حالا کنار تار و سنتور و کمانچه به ارکستراسیونِ موسیقی ایران اضافه شدهاند؛ اینها هیچکدام دلیلِ اهمیتِ «کیخسرو» نیست. اصلا به کارهایش نباید نگاه کرد؛ به آثارش، به کارنامهی شاگردان. اینها همه مهم است. خیلی مهم. اما آنچه در زندگی استادِ تنبورنواز اهمیت دارد، هیچکدام از کارهایی که انجام داده یا هیچکدام از افتخاراتی که در ایران و جهان به دست آورده نیست. او را باید با کارهای نکردهاش شناخت. با حرفهای نزدهاش دوست داشت. با کنسرتهای برگزار نکرده و با آلبومهای منتشر نشده. عجیب است؟ بله؛ درست مثلِ خودش. پورناظری بزرگ در دههی 60 و 70، اتفاقاتِ مهمی در موسیقی ایران رقم زد که همچنان آن آثار اتفاقِ مهمی به حساب میآیند؛ اما شما اسمِ او را کمتر میشنوید؛ میانِ مخاطب عام یا فلان جمعِ موسیقیشناسِ موسیقیدانِ فرهیخته هم فرقی نمیکند. این لابد برای هر آدمی که عمرش را گذاشته پای موسیقیاش سخت میآید. برای هر کسی جز «کیخسرو پورناظری». سخت نیست، چون خودش خواسته. خودش تصمیم گرفته است که زندگیاش را در آن خانهی دنجِ سرسبز میانِ ساز و شعر و همسر و معدود شاگردانش طی کند. خودش خواسته تا هیچ جا جز صحنهای که برایش مقدس بوده، ساز نزند. خودش خواسته تا دسته و گروه و شاگرد و به اصطلاحِ امروزیها «فن» نداشته باشد. خودش خواسته جوری زندگی کند که کسی مثلش زندگی نکرده باشد. این گفتوگو قرار بود از آن گفتوگوهای زندگینامهای باشد. قرار بود مثلا از «شمسِ» قدیم بگوید. از آدمهای آنروزگاران؛ اما نشد؛ چرا؟ چون «کیخسرو پورناظری» تنها زمانی دربارهی کسی صحبت میکند که بخواهد از او «خیر» بگوید. جوابِ سوالی که دوست ندارد را نمیدهد. میگوید دلم نمیخواهد در این باره حرف بزنم. این را شیرین میگوید. با همان لهجهی دوست داشتنی کرمانشاهی، با همان لبخندی که خوب روی صورتش نشسته است. میگوید: «آدمی که خرد داشته باشد، مگر دربارهی همکارش، همصنفش، همکلاسی سابقش جز خیر میگوید؟» میگوید موسیقی دشمن زیاد دارد؛ چرا باید میانِ این همه مشکل، او از دستِ کسی ناراحت باشد. این گفتوگو را بخوانید لطفا؛ اگر ضعف قلم اجازه دهد، ناچیز از آنچه دربارهاش صحبت کردیم، دستتان میآید.
.
.
.
- شما از یک خانوادهی خاص در کرمانشاه به دنیا آمدید، پدرتان حاجیخان پورناظری از شاگردان علینقی وزیری بود و مادرتان زنی فرهیخته؛ رشد در آن خانواده مسیر زندگیتان را موسیقایی کرد؟
- میشود حدس زد که رفتن به سمتِ موسیقی آن زمان در آن خانواده باید کارِ مشکلی میبوده ؛ چطور ایشان این کار را انجام دادند؟
- مگر همراهی داشتند؟
- و بعد از محضرِ درویشخان و کلنل وزیری بهره میگیرند.
- و سالها بعد که بالاخره موسیقی را به شکل علنی اجرا میکنند؛ فضای خانهی شما در کودکی چطور بود؟
- هیچ فعالیتِ حرفهای هم داشتند؟
- و البته نقشِ مادرتان. به نظر میرسد «زن»ها در زندگی شما تاثیر بسیاری داشتهاند. مادر و همسرتان.
- از مادرتان میگویید.
- ایشان هم ساز مینواخت؟
.
- و دیگر برادر و خواهرها؟
- پدر تار مینواختند؟
- شما خودتان از چه زمانی ساز زدید؟
- با نت درس میدادند؟
- چه کسانی بودید؟
- مثل چه کسانی؟
- هیچوقت این شعرها را اجرا هم کردید؟
- روزی چقدر شعر میخوانید؟
- برای همین سال ها پیش استاد دادبه فعالیت کردید؟ به خاطر همین علاقهتان به ادبیات؟
.
- با این وجود میتوان پدر شما را سرآغاز فعالیتهای موسیقایی در خانوادهی بزرگ ناظری دانست.
.
- اما بعد میروید دانشکدهی مهندسی و راه و ساختمان میخوانید.
- شما تار نواختید و بعد آن اتفاقات را در تنبور ایجاد کردید. چطور؟
- پیش چه کسی؟
- در صحبتهایتان به استاد میرزاده اشاره کردید. به نظر میرسد ایشان با تمامِ اهمیتی که در تاریخ موسیقی ایران دارد، حقش چندان در موسیقی ادا نشد؛ متاسفانه خیلی زود هم از دنیا رفتند. شما هیچوقت با ایشان به طور مشترک ساز زدید؟
- درست مثل خود شما؛ خیلی از همنسلانِ شما یا حتی کسانی از نسلهای جوانتر بیآنکه بخشی از فعالیتهای شما را داشته باشند، اسم و رسمِ پرطمطراقتری برای خودشان دست و پا کردند.
- خب مساله همینجاست. چرا؟ وقتی آن هیاهوهای بیرون سرِ هیچ را میبینید، غمگین نمیشوید؟
- حتی از کسانی که با شما کار کنند و به شهرت رسیدند و بعد گروه را ترک کردند هم ناراحتیای ندارید؟
- این نگاه مثبت چطور در این سالها حفظ شده است؟
- این فضایی که ما هماکنون در موسیقی میبینیم در گذشته هم وجود داشت؟
- برسیم به خانوادهی خودتان. شما هم به «تهمورس» و «سهراب» همان توصیهی پدر را کردید، اینکه این هنر شغلشان نشود یا اینکه خودتان به این راه جذبشان کردید؟
- اولین بار چه سازی نواختند؟
- چه کسانی؟
- چه زمانی وارد گروه شدند؟
- سازشان را دوست داشتید یا خب برای اینکه فرزندتان بودند؛ از حضورشان استفاده کردید؟ همان ژنِ خوب مثلا که این روزها زیاد دربارهاش حرف زده میشود.
- از اولین تجربه اجرا با پسرهایتان میگویید؟
- برای خیلیها فعالیتهای نوآورانهی فرزندانِ شما به عنوانِ فرزندِ «کیخسرو پورناظری» عجیب است؛ اما شما خودتان هم نوآوری بسیاری کردید؛ حالا به شیوهی خودتان؛ مثلا همین آهنگسازی در تنبور که پیش از شما سابقه نداشت. شما هم همین اندازه با مخالفت روبهرو بودید؟
- نگاهتان به آثارشان چیست؟
- «چرا رفتی» را دوست داشتید؟
- آرایش غلیظ؟
- رگ خواب چطور؟
- دربارهی همکاری فرزندانتان با «همایون شجریان» هم میگویید؟
- و بالاخره اینکه «شمس» اجرایی خواهد داشت؟
منبع:
سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : دوشنبه 15 آبان 1396 - 08:19
دیدگاهها
به به
حضرت استاد كيخسرو نوازنده و آهنگسازي بزرگ و سمبل اخلاق و هنر .
استاد عالیقدر...افتخار کورد
بسیار جذاب بود
گر تو شیرینِ شکرلب به شکر خنده درآئی / به شکر خنده ی شیرین دل خلقی بربایی
سلام ، آیا مستندی از زندگی ایشان تهیه شده ؟؟
سلام ایشون در حال حاضر به چه کاری مشغول هستند ؟؟ اگر در حوزه آموزش فعالیت دارند میشه بگید کجاست . ممنونم
با سلام ممنونم که یادی از پیشکسوت ها میکنید .. سایت بی نظیری دارید .
افزودن یک دیدگاه جدید