خالق «کلیدر» در یادداشتی که به مناسبت اول مهرماه و تولد هفتادوهشتسالگی شجریان چنین نوشته است:
«کودک بودم که یک-دو بار از زبان مادرم شنیدم «هنر، بخش است» منظورش بخشش بود از جانب پروردگار و اشاره داشت به صدای خوشآواز مردی در همسایگی ما به نام "عظیم" که هر از گاهی شب - نیمهشب آوازش را رها میکرد در کوچههای خاموشِ ده. آن وقتها دریغ من آن بود که چرا کسی پیدا نمیشود عظیم را ببرد در رادیو بخواند تا همهگان آواز او را بشنوند؟ البته دیری نپایید تا متوجه بشوم مسیر تا رسیدن عظیم به رادیو، آسان نیست. بعد از آن صدا - آوازهای بسیار متنوعی شنیدم به یُمن همین رادیو در شهرهایی که بودم و بیشتر در محل کار. اما آن صدایی که همواره مرا به یاد سخن مادرم میاندازد، صدای محمدرضا شجریان است که "هنر، بخش است" در عین حال آنچه در هنر شجریان یافتم پیگیری وی بود در آموزش و یادگیری مداوم از پیشینیان. یک وقت شجریان را میشنیدم و بیاختیار یاد خوشنویسی افتادم در حرف نون، تعجب کردم و پرسیدم. گفته شد او خط هم مینویسد. دورادور میشنیدم که سفر میکند به اصفهان، یقین داشتم برای یادگیری میرود. همچنین دقیق شدهام در غزلهایی که میخواند و اینکه غزل را عمیقاً فهم کرده است مگر در یک مورد که اکنون در خاطر دارم و بیت این است «خیال حوصله بحر میپزد هیهات - چههاست در سر این قطره محالاندیش!» که او - احتمالاً به توصیهای خوانده است «خیال حوصله بحر میبرد هیهات» و دیگر آدابدانی شجریان در هنگام خواندنِ آواز آموختنی است که شما حتی دندانهایش را نمیتوانید ببینید، نشستن و گوش سپردنش به ساز - نوازنده، نوازندگان و ربطی که با چنان توجهی برقرار میکند میان جمع نوازنده؛ این همه آدابی است که او داشته و خوب آموخته است هم. پس اجازه میخواهم نکتهای به سخن مادر بیفزایم و آن درکِ بخشش پروردگار است و آموختن و پرورش مداوم آن بخشش و آنچه بدان مربوط است؛ یادگیری بیوقفه در همه احوال، کار و رفتاری که شجریان با هنر خود داشت و میداشت اگر خانهنشین نشده بود و بسته نشده بود آن زنگِ ممتازی که در صدای شجریان بود. دیگر چه توان گفت؟
محمود دولتآبادی
شهریورماه ١٣٩٧ تهران»
افزودن یک دیدگاه جدید