یادداشتی به بهانه اکران مستند «چاووش، از درآمد تا فرود»
گذشتهی خود را آگاهانهتر قضاوت كنيم
چندی پیش در تهران مستند «چاووش، از درآمد تا فرود» را دیدم. برایم قابلتصور بود که این دوستان چه کوششی در فراهم آوردن این اثر متحمل شدهاند. علیرغم مشکلات و محدودیتهایی که با آن مواجه بودند و در [راه ساخت] فیلم وجود داشت، برای من سفری بود به دوردستها و دیدار عزیزانی که این روزها کمتر میشود دیدشان؛ سفری خاطرهانگیز از روزهایی که هر لحظهاش غیرقابل پیشبینی بود؛ روزهایی که آیندهی موسیقی و اهالیاش در تاریکی و خاموشیهای زمانه فرو رفته بود.
در پی ترکیبی از گروههای «شیدا» و «عارف»، کانون چاووش با ذهنیت عشق به موسیقی اصیل ایجاد شد و فعالیت خود را آغاز کرد. علیرغم تمامی مشکلات -که البته ناشی از تحولات اجتماعی دوران خویش است- این گروه سعی میکند کورسویی از امید را در دلِ شب، با عشق به موسیقی نگاه دارد.
مردان و زنانی که با همه ناامیدیها، باز تنها شعلهای در دل شب را از دست نمیدهند. در رأس این گروه «محمدرضا لطفی» و هنرمند گرانقدر «ابتهاج» وجود داشتهاند که به جرأت، هر یک از آنها از تأثیرگذارترینهای موسیقی و شعر فارسی در دهههای گذشته بودهاند و همچنین اساتیدی چون شجریان، مشکاتیان، علیزاده، ناظری و جمع بیست نفرهای از اعضای چاووش که با همدلی و همراهی، موفق به خلق آثاری شدهاند تأثیرگذار و ماندگار.
همهی آنان که آن روزگاران را به یاد دارند یا از دیگران پرسیدهاند، میدانند چه بر موسیقی و اهالی موسیقی گذشته و به همین خاطر، هرگونه بیشگویی، گزافه است؛ اما در عجبم از نوعی تفکر که اخیراً در تعدادی از دوستان اهل موسیقی شکل گرفته که میگویند «چاووش» در شروع فعالیت، از اساتیدِ قبل از خود فاصله گرفته و از آنها حمایت نکرده است.
این نوع برخورد، آنقدر سطحی و کوتهفکرمآبانه است که چاووش را چون وزارتخانهای میانگارد که قدرت نصب و عزل دیگر نوازندگان و سازندگان آثار موسیقی را داشته باشد. این نهایتِ کملطفی است که کمکاری آن عزیزان -به دلیل شرایط سیاسی اجتماعی نهچندان مناسب اواخر دهه پنجاه و دهه شصت- را به حساب چاووشیان بنویسند و بخوانند.
روی سخنم با کسانی است که همچون اساتید نسل گذشته، خود را پیشرو موسیقی امروز میدانند؛ غافل از اینکه تمام تلاش و هم و غم آن اساتید، حفظ اصالت موسیقی ایرانی بود.
دوستان! بیانصافی است که در طرفِ روشنِ صبح بنشینید و سختیای که به دیگران در شب پیش گذشته را تفسیر و قضاوت کنید. اگر خود را پیشگام جامعه میدانید که وظیفهتان را دشوار کردهاید و ای کاش روزی از خود سوال میکردید این موسیقی که به نام پرمخاطب عرضه میکنید، بر چه اساس و مبنایی است.
کانون چاووش نه به مثابه نهادی دولتی، بلکه همچون خانهای برای گرد آمدن هنرمندانش بود که علیرغم کارشکنیها، تهدیدها و مشکلات فراوان، چراغش را روشن نگاه دارند؛ همچون شمعی که هر یک در دل خود افروخته داشتند.
روزی درِ این خانه را میبستند و روز دیگر، اعضای خانه را تهدید میکردند؛ اما همه دلخوش بودند به داشتن آموزشگاه و مرکزی برای پرورش نسلی نو در موسیقی. هنرمندانِ آن روز، با همین اندک امکانات -اما با عشق بیپایان- بدون کمترین چشمداشت به هر دری میزدند تا موسیقی را برای آیندگان زنده نگاه دارند. در روزهای تاریک ناهموار، آثار خود را به دست میگرفتند تا سر کوچهها بفروشند؛ بیلبوردهای تبلیغاتیشان همان جلد سادهی نوارکاست بود و مراکز پخششان دستان گرم و پراشتیاق اعضا و طرفداران مشتاق بدون نگاهی به گیشه و مالاندوزیهای مرسوم امروز.
بهیاد دارم در آن روزها زندهیاد حسن کامکار -معلم و پدر بزرگوار برادران کامکار که از اعضای فعال چاووش بودند- منزل مسکونی خود را برای تهیه دستگاههای تکثیر کاست به فروش رساند تا بتواند آثار چاووش را کپی کرده و در دسترس مردم قرار دهد.
دوستان عزیز! شما به هر سبک و سیاق و سلیقهای که دوست دارید، آثار خود را منتشر کنید. اصولاً در کار هنری، همواره بر این باورم که باید و نباید جایی ندارد و هنرمند نباید درگیر چارچوبِ از پیش تعریف شده باشد.
اما سوال اینجا است؛ اگر امروز شما تلفیق و ترکیبی از موسیقی استانبولی، ملودیها و فضاسازیهای پاپگونه همراه با نیمنگاهی به موسیقی سنتی، نمایشهای سطحی با هدف جذب مخاطب بیشتر و نگاه به گیشه را دنبال میکنید، آیا اثری نو و پیشرو محسوب خواهد شد؟ تمام تلاش آن اساتید، حفظ اصالت موسیقی بود و چاووشیان دغدغه فرهنگ شنیداری مردمشان را داشتند. موسیقی اصیل مایه فخرشان بود که فاخر نامیدندش.
اگر دوستان سازنده فیلم مستند «چاووش؛ از درآمد تا فرود» برای شناخت سرگذشت موسیقی آن دوران، نزد پدرانشان به پرسش رفتهاند، ای کاش بقیه هم این زحمت را به خود بدهند و از پدران خود بپرسند که اهالی موسیقی چگونه و از کجا هزینه زندگی خود را تأمین میکردند. اگر خودشان اطلاعی ندارند، لااقل از بزرگترهایشان بپرسند جوانان اهل موسیقی در دهه شصت، چگونه و در چه شرایطی ساز میزدند. برای رسیدن از خانهای به خانهای یا به آموزشگاه چهطور ساز خود را پنهان میکردهاند و...
***
همواره بر این باورم هنرمندان جوانی که به اصالت هنر اعتقاد دارند، بسیارند؛ حتی اگر امکان عرضه هنر خود را نداشتهاند؛ اما هر آنچه آن بزرگان کاشتند، حاصلش آثاری ماندگار شد، سرشار از عشق و عاطفه که نسل جوانِ آن سالها را با موسیقی اصیل آشتی داد. پس بگذارید گذشتهی خود را با درکی بهتر از شرایط آن زمان و آگاهانهتر قضاوت کنیم؛ اگر هنوز دغدغه موسیقی سرزمینمان را داریم.
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
تاریخ انتشار : شنبه 24 آذر 1397 - 08:25
افزودن یک دیدگاه جدید