[ نسیم قاضیزاده - روزنامهنگار ]
روز چهارم جشنواره را باید روز شگفتی دانست! شگفتی نه از بابت مواجهه با آثاری خلاقانه یا احیانا شنیدنی، بلکه از حیث میزان کثرت و کمبود موسیقی در سه فیلم «مردن در آب مطهر»، «قصیده گاو سفید» و «خروج» متعجب شدم.
-
مردن در آب مطهر؛ برای نشنیدن
سهند مهدی زاده آهنگسازی است که پیش از این نیز در سینمای ایران موسیقی ساخته است، اما آنقدر کمکار است که هربار اسمش میآید انگار بار اولیست که نامش شنیده میشود. شاخصترین کارهای او تا پیش از این "مادر قلب اتمی" و "چند متر مکعب عشق" و "رفتن" بودند که "مردن در آب مطهر" هم در ادامه همان همکاری با برادران محمودی است. اما مهدیزاده برای آخرین ساخته نوید محمودی موسیقی بسیار اندکی نوشته است که روی ریتم کند فیلم کمتر از واقعیت هم شنیده میشود چرا که نقطهگذاریهای موسیقی همچنین انتخاب سازها به درستی نبودهاند. خاطرم هست دو فیلم "باران" مجید مجیدی و قبلتر از آن فیلم "بایسیکلران" که هر دو در فضاهای موسیقایی مشابه "مردن در آب مطهر" ساخته شده بودند، از موسیقیهایی بهره گرفتند که به کمک شنیده شدن بیشتر باند صوتی فیلم آمده بود. استاد احمد پژمان و مجید انتظامی عزیز، هر دو موسیقیهایی نوشته بودند که هم به فراخور فضای فرهنگی-بومی فیلم بود و هم یاریگران خوبی برای گوشهای تماشاگران بودند. امیدوارم مهدیزاده که در "چند متر مکعب عشق" نشان داده بود میتواند از پس موقعیتهای داستانی متنوع به خوبی بربیاید، ادامه راه را هم به همان خوبی طی کند.
-
قصیده گاو سفید؛ شوبرت و فرهاد
"قصیده گاو سفید" چیزی به نام ساندترک ندارد اما از موسیقی در بافت فیلم بهره گرفته شده است. بهتاش صناعیها در مقام کارگردان بنا را بر داشتن موسیقی متن نگذاشته است. اما برخوردهای موسیقایی در طول فیلم دارد که از جمله آنها میتوان به پخش قطعات موسیقی از خانه همسایه، صدای فرهادی که زمان فاش شدن راز رضا از ضبط ماشین پخش میشود، قطعهای از سارا نایینی که در خانه شنیده میشود و از این دست اشاره کرد. موسیقی در "قصیده گاو سفید" در کنار صداهای محیط معنایش را پیدا کرده و کارکردی افکتیو داشته است. تیتراژ پایانی اما قطعه "مرگ و دوشیزه" شوبرت را روی خود دارد. این کوارتت شماره 14 ساخته آهنگساز شهیر آلمانی قطعهای است رمانتیک که به شکل مرثیه نگاشته شده است و آهنگساز آن را با تصویر مرگ دختر مورد علاقهاش ساخت. این موسیقی زمانی در پایان فیلم شنیده میشود، که قصه مرگ، پرتکرارترین قصه داستان شده است. مرگ همسر، مرگ قاضی، مرگ پسر قاضی و در عین حال احساسی که میان زن و مرد شکل گرفته است. این سوگ که به مرگ آغشته شده است با استفاده از قطعه شوبرت در پایان شنیده میشود که انتخاب خوبی برای پایانبندی است. اما
"قصیده گاو سفید" فضاهای بسیاری برای بهرهگیری از موسیقی متن داشت که کارگردان میتوانست به آنها توجه بیشتر کند و حتی برای پیشبرد فضای داستانی و تند کردن ریتم درونی فیلمش از موسیقی فیلم بهرهمند شود.
کارن همایونفرحتما یکی از مهمترین آهنگسازان سینمای ایران طی بیست سال گذشته بوده و هست. نام او به واسطه موسیقیهای خوبی که طی سالهای متمادی نوشته در مخاطبش پیوسته شوق شنیدن کارهای جدیدش را به وجود میآورد. کمتر آهنگسازی در سینمای ایران طی سالهای اخیر توانسته به مقبولیتی که او در میان مردم دست پیدا کرده است، دست پیدا کند. "خروج " حاتمی کیا یکی از آخرین ساختههای اوست که ممکن است همچنانکه فیلم موجب آزردگی مخاطبان فیلمسازش شده، موجبات ناراحتی مخاطبان موسیقی را هم فراهم کند.
موسیقی از ابتدا از پیش از آمدن لوگوی فیلم تا انتها همراه تصاویر است که این به خودی خود ایرادی محسوب نمیشود. اما ایراد از جایی به موسیقی وارد است که موسیقی تماشاگر را رها نمیکند. هرچند داستان بیسر و شکل فیلم اصلیترین ایراد "خروج" است و آن را تبدیل به اثری کمارزش در سینما کرده است اما موسیقی هم در این آشفته بازار ورود کرده و با تماشاگر فیلم مهربان نبوده است.
همایونفر که پیش از این چندین بار با حاتمیکیا همکاری داشته است، در "خروج" ترکیبی نامتناسب از کارهای قبلیاش را در این فیلم ارائه کرده. سازبندی "خروج" ترکیبی است از سازهای سنتی ایرانی و سازهای فرنگی و فولکلور و غیره...هرکدام از سازها که نمایندگی بخشی از ایران و موسیقی و حال و هوای تصاویر را میکنند، در جایی استفاده شدهاند. گاه به شکل سولو و گاه در همراهی با ارکستر اما نمیتوان چارچوب مشخصی را برای فرم استفاده از آنها متصور شد. موسیقی هست که باشد! به جای قصهای که از سیناپس فراتر نرفته، به جای دیالوگهایی که جان نداشتهاند، به جای کاتهایی که نخورده. موسیقی اما چندبرابر لزوم، وجود دارد. گاه این حضور را میتوان به شکلی اغراقشده دید که از جمله آن میتوان به بهرهگیری از تمهای رزمی، واریته کردن آنها و استفادهاش روی تصاویر مثلا سلحشورانۀ حرکت تراکتورها در یک صف به سمت تهران دید. گاه میشود صدای ترومپت را که به امضای همایونفر تبدیل شده در موقعیتهای گوناگون شنید و یاد "بادیگارد" را زنده کرد. میشود با شنیدن "خروج" یاد همهچیز افتاد و یاد هیچچیز نکرد.
موسیقی در «خروج» مثل دیگر اجزای فیلم ضربه اصلی را از خود فیلم خورده است. فیلم تصویری مخدوش به آهنگساز داده، با داستانی معلول. از آهنگساز چه توقعی باید داشت؟
افزودن یک دیدگاه جدید