یادداشت روز
دوران پساشجریان و بحران ناگزیر آواز ایرانی
[ سعید چاوشی - استاد دانشگاه ]
محمدرضا شجریان هنرمند شاخص، محبوب و مؤثر چهار دهه اخیر تاریخ معاصر ایران بود و فقدان او، سوگ فرهنگیای است كه «هر دم آید غمی از نو به مبارك بادش!»
انكار نقش برجستهی او در معماری نوین و شیوهمدارانهی آواز ایرانی، خشت بر آب زدن است. جدا از مشی و منش هنری ویژه محمدرضا شجریان، نقشآفرینی او در تحولات اجتماعی و ابراز نظرات انتقادی در قبال برخی تفكرات و رویدادهای جامعه ایران، او را بهعنوان شخصیتی خاص مطرح كرد.
امّا شجریان كه در طول فعالیت هنری خود، بارها در معرض مصادره گروههای سیاسی متعدد قرار گرفت، با هوشیاری از بند و بستِ هر نوع تفكر حزبی و دستهای رست و ذهن خود را متمركز بر طراحیِ سلوكِ هنری آواز و موسیقی مطلوب خویش كرد؛ سلوكی كه بر بنیاد مطالعه سبكها و شیوههای آوازی قدما و ایجاد یك متر و معیار نوین زیباییشناسانه بود.
شجریان با هوشمندی ویژه خود در همكاری موسیقایی با آهنگسازان و نوازندگان چیرهدست زمانش، اجرایی مطابق با ذات و سلیقه هنری خود ارائه میداد و در كاربست موسیقایی چهرههای كاریزماتیكی چون محمدرضا لطفی نیز بر استقلال و تجلی جوهر آواز خود اصرار داشت.
او از مقطعی، به دلیل پرهیز از بروز برخی اختلافات و مناقشات و برخورداری از تمركز بیشتر، تنها با نوازندگان منتخب خود فعالیت كرد و مسئولیت تام تصمیمات هنری را در اراده خویش گرفت. هرچند در بیشتر این آثار، به موفقیتهای هنری پیشین خود (همراه با محمدرضا لطفی و پرویز مشكاتیان) دست نیافت. در این بین، محترمانه از پیشنهاد همكاری با آهنگسازان دیگر (همچون همایون خرم، جواد ضرابیان و...) عذر خواست و مصرّانه تنها بر مدار موسیقی معین خود قرار گرفت.
شجریان برآمده از مجموعه شرایطی بود كه برخی از شاخصهای آن، اقبال و استعداد خدادادی، هوش سرشار، مطالعه و كوشش مثالزدنی در فراگیری ظرایف و دقایق شعر و آواز ایرانی، تلاش برای ارائه خلاقانه ردیف، برخی تحولات سیاسی-اجتماعی، جلبتوجه و حمایت هوشنگ ابتهاج در بزنگاهی ویژه، برخوداری از همكاری نخبگان آهنگسازی و نوازندگی، حفظ شأن و جایگاه موسیقی و موسیقیدان ایرانی در جامعه، تحدید فعالیت خوانندگانی چون ایرج، گلپا، شهیدی، گلچین، محمودی خوانساری و... و همچنین برخی واكنشهای اجتماعی بودند.
اما امروز در نبود محمدرضا شجریان، فرجام آواز ایرانی چیست؟ بحران جدی در آواز ایران، سالهاست كه وجود دارد و از اوایل دهه هشتاد، این بحران نمودی عیان یافت و حتی میتوان آن را وخیمترین دوران آواز تاریخ معاصر موسیقی ایران دانست. تأكید برخی نهادهای متولی فرهنگ و رسانههای آنها بر معرفی یك معیار در آواز و مبتذل خواندن و از دور خارج كردن دیگر خوانندگان مكاتب و سبكها به دلایل غیرفنی، مدتهاست كه تأثیرات مهلك خود را عیان كرده است.
عدم وجود نقد در آواز ایرانی و قدسی خواندنِ ساحتِ روایتِ غالب در موسیقی ایرانی، با تكیه بر همان روابط نخنمای مرید و مرادیِ حاكم بر آموزش آواز، موجب انتشار كپیهای بیكیفیت و طوطیوار از یك عملكرد خاص هنری شد. طبیعی است كه تكرار این عملكرد، حتی با وجود برخورداری از حمایتها، به مرور، میزان اثرگذاری خود بر مخاطبان را از دست میدهد و این جامعه را دچار ریزش خواهد كرد.
از سویی ایفای نقشی مخرّب و غیرقابلجبران توسط صدا و سیما در موسیقی ایرانی و عدم پرداختن به ترویج سبكهای متنوع آوازی و به موازات آن، میدان دادن به خوانندگان درجه چندم سفارشی و تولید آثار ضعیف و مناسبتی و زدوبندهای تجاری ناپاك در صنعت موسیقی نیز در به وجود آوردن این دورانِ سترون، مؤثر بوده است. مدیریتِ عموماً غیركارشناسی و تأسفبار موسیقی در وزارت فرهنگ و ارشاد، مراكز علمی و دانشگاهها، نهادها و انجمنها و دیگر تشكیلات صنفیِ ناكارآمد نیز یكی داستان است پر آب چشم!
حال چه باید كرد؟ آیا فرهنگ ایران توانایی معرفی آوازخوانان مؤثری چون علیرضا افتخاری، شهرام ناظری و ایرج بسطامی را دارد؟ نقش همایون شجریان و علیرضا قربانی در آینده آواز ایرانی چیست؟ بزرگی چون غلامحسین بنان هست كه راه را نشان دهد؟ باید به كدامین صاحبشعور فرهنگی، آموزشی و رسانهای قدرتمند امید بست؟ آیا بهقول اخوان ثالث:
«نعش این شهید عزیز
روی دست ما ماندهست
روی دست ما، دل ما
چون نگاه ناباوری بهجا ماندهست؟»
آیا باید مسیر طیشده در این چهل سال را ادامه داد و یا با دغدغه حفظ آواز ایرانی -بهعنوان برجستهترین شاخص فرهنگ موسیقایی این سرزمین، شرایط برای ظهور و بروز استعدادهای نوین در مكاتب متنوع را فراهم كرد؟
شاید برای آشتی مخاطب با آواز ایرانی، بیش از ضرورت ظهور یك «شجریان» دیگر نیاز به خوانندگانی چون «ایرج خواجهامیری» و «اكبر گلپایگانی» است كه بار دیگر مخاطب را در شكلی فراگیر با آواز ایرانی مأنوس كنند؛ افرادی به اندازه همین دو، با رویكرد آوازی نوآور و جذاب و خیالانگیز!
محمدرضا شجریان هنرمند شاخص، محبوب و مؤثر چهار دهه اخیر تاریخ معاصر ایران بود و فقدان او، سوگ فرهنگیای است كه «هر دم آید غمی از نو به مبارك بادش!»
انكار نقش برجستهی او در معماری نوین و شیوهمدارانهی آواز ایرانی، خشت بر آب زدن است. جدا از مشی و منش هنری ویژه محمدرضا شجریان، نقشآفرینی او در تحولات اجتماعی و ابراز نظرات انتقادی در قبال برخی تفكرات و رویدادهای جامعه ایران، او را بهعنوان شخصیتی خاص مطرح كرد.
امّا شجریان كه در طول فعالیت هنری خود، بارها در معرض مصادره گروههای سیاسی متعدد قرار گرفت، با هوشیاری از بند و بستِ هر نوع تفكر حزبی و دستهای رست و ذهن خود را متمركز بر طراحیِ سلوكِ هنری آواز و موسیقی مطلوب خویش كرد؛ سلوكی كه بر بنیاد مطالعه سبكها و شیوههای آوازی قدما و ایجاد یك متر و معیار نوین زیباییشناسانه بود.
شجریان با هوشمندی ویژه خود در همكاری موسیقایی با آهنگسازان و نوازندگان چیرهدست زمانش، اجرایی مطابق با ذات و سلیقه هنری خود ارائه میداد و در كاربست موسیقایی چهرههای كاریزماتیكی چون محمدرضا لطفی نیز بر استقلال و تجلی جوهر آواز خود اصرار داشت.
او از مقطعی، به دلیل پرهیز از بروز برخی اختلافات و مناقشات و برخورداری از تمركز بیشتر، تنها با نوازندگان منتخب خود فعالیت كرد و مسئولیت تام تصمیمات هنری را در اراده خویش گرفت. هرچند در بیشتر این آثار، به موفقیتهای هنری پیشین خود (همراه با محمدرضا لطفی و پرویز مشكاتیان) دست نیافت. در این بین، محترمانه از پیشنهاد همكاری با آهنگسازان دیگر (همچون همایون خرم، جواد ضرابیان و...) عذر خواست و مصرّانه تنها بر مدار موسیقی معین خود قرار گرفت.
شجریان برآمده از مجموعه شرایطی بود كه برخی از شاخصهای آن، اقبال و استعداد خدادادی، هوش سرشار، مطالعه و كوشش مثالزدنی در فراگیری ظرایف و دقایق شعر و آواز ایرانی، تلاش برای ارائه خلاقانه ردیف، برخی تحولات سیاسی-اجتماعی، جلبتوجه و حمایت هوشنگ ابتهاج در بزنگاهی ویژه، برخوداری از همكاری نخبگان آهنگسازی و نوازندگی، حفظ شأن و جایگاه موسیقی و موسیقیدان ایرانی در جامعه، تحدید فعالیت خوانندگانی چون ایرج، گلپا، شهیدی، گلچین، محمودی خوانساری و... و همچنین برخی واكنشهای اجتماعی بودند.
اما امروز در نبود محمدرضا شجریان، فرجام آواز ایرانی چیست؟ بحران جدی در آواز ایران، سالهاست كه وجود دارد و از اوایل دهه هشتاد، این بحران نمودی عیان یافت و حتی میتوان آن را وخیمترین دوران آواز تاریخ معاصر موسیقی ایران دانست. تأكید برخی نهادهای متولی فرهنگ و رسانههای آنها بر معرفی یك معیار در آواز و مبتذل خواندن و از دور خارج كردن دیگر خوانندگان مكاتب و سبكها به دلایل غیرفنی، مدتهاست كه تأثیرات مهلك خود را عیان كرده است.
عدم وجود نقد در آواز ایرانی و قدسی خواندنِ ساحتِ روایتِ غالب در موسیقی ایرانی، با تكیه بر همان روابط نخنمای مرید و مرادیِ حاكم بر آموزش آواز، موجب انتشار كپیهای بیكیفیت و طوطیوار از یك عملكرد خاص هنری شد. طبیعی است كه تكرار این عملكرد، حتی با وجود برخورداری از حمایتها، به مرور، میزان اثرگذاری خود بر مخاطبان را از دست میدهد و این جامعه را دچار ریزش خواهد كرد.
از سویی ایفای نقشی مخرّب و غیرقابلجبران توسط صدا و سیما در موسیقی ایرانی و عدم پرداختن به ترویج سبكهای متنوع آوازی و به موازات آن، میدان دادن به خوانندگان درجه چندم سفارشی و تولید آثار ضعیف و مناسبتی و زدوبندهای تجاری ناپاك در صنعت موسیقی نیز در به وجود آوردن این دورانِ سترون، مؤثر بوده است. مدیریتِ عموماً غیركارشناسی و تأسفبار موسیقی در وزارت فرهنگ و ارشاد، مراكز علمی و دانشگاهها، نهادها و انجمنها و دیگر تشكیلات صنفیِ ناكارآمد نیز یكی داستان است پر آب چشم!
حال چه باید كرد؟ آیا فرهنگ ایران توانایی معرفی آوازخوانان مؤثری چون علیرضا افتخاری، شهرام ناظری و ایرج بسطامی را دارد؟ نقش همایون شجریان و علیرضا قربانی در آینده آواز ایرانی چیست؟ بزرگی چون غلامحسین بنان هست كه راه را نشان دهد؟ باید به كدامین صاحبشعور فرهنگی، آموزشی و رسانهای قدرتمند امید بست؟ آیا بهقول اخوان ثالث:
«نعش این شهید عزیز
روی دست ما ماندهست
روی دست ما، دل ما
چون نگاه ناباوری بهجا ماندهست؟»
آیا باید مسیر طیشده در این چهل سال را ادامه داد و یا با دغدغه حفظ آواز ایرانی -بهعنوان برجستهترین شاخص فرهنگ موسیقایی این سرزمین، شرایط برای ظهور و بروز استعدادهای نوین در مكاتب متنوع را فراهم كرد؟
شاید برای آشتی مخاطب با آواز ایرانی، بیش از ضرورت ظهور یك «شجریان» دیگر نیاز به خوانندگانی چون «ایرج خواجهامیری» و «اكبر گلپایگانی» است كه بار دیگر مخاطب را در شكلی فراگیر با آواز ایرانی مأنوس كنند؛ افرادی به اندازه همین دو، با رویكرد آوازی نوآور و جذاب و خیالانگیز!
تاریخ انتشار : پنجشنبه 2 بهمن 1399 - 17:57
افزودن یک دیدگاه جدید