همزمان با چهلمین روزِ درگذشت «علی مرادخانی»
«محمد مرادخانی» از همراهی با غمِ کوچِ ابدی پدرش تقدیر کرد
موسیقی ما- این روزها چهمین روزِ درگذشتِ «علی مرادخانی» (مدیر هنری) است. او که به دلیل ابتلا به کرونا در بیمارستان بستری و مداوا شده بود، بارِ دگر به دلیل عوارض ناشی از کرونا و افت گلبولهای سفید خون در بیمارستان بستری شد و به کما رفت تا اینکه سرانجام در ۱۷ خرداد ۱۴۰۰ خورشیدی چشم از جهان فروبست.همزمان با چهلمین روزِ درگذشت این مردِ فقید، فرزندش «محمد مرادخانی» از تمام کسانی که در این مدت، با او و خانوادهاش همراهی کردهاند، سپاسگزاری کرده است.
او در این نامه آورده است:
«بهنام خالقِ دوست
رنجهای آدمی در عالم خاکی را پایانی نیست و این گزاره، نه یک تلخبینی که حقیقتیست روشن که خداوند متعال آن را به بندگانش آگاهی دادهاست که:«به راستی انسان را در رنج و محنت کشیدن آفریدهایم (سورهی بلد/آیه4)». اما آدمی برای التیام این تن رنجورِ محنتپذیر، نعمتی به نام دوست دارد که حضور، همنفسی، همدلی و همراهیاش مرهمی روحفزا بر زخمهایش است و سنگی صبور برای غصهها. چرا که از گذشته تا هنوز گفتهاند: « گر خون تازه میرود از ریش اهل دل/ دیدار دوستان که ببینند مرهماست». این موهبت، زمانی برای من معنایی دوباره یافت که درحال تجربهکردن نهایت رنج یک انسان دراین دنیای فانی بودم؛ رنج رفتن پدرم؛ مردی که همواره چون خورشیدی در مطلع کاروان عمر من و خانوادهام میدرخشید و گرمابخش بود. شرح درد فراغ پدر؛ این نعمت بیتوصیف و بیمانند از قدرت کلمه خارج است، مگر با زبان آسمانی شیخ اجل حضرت سعدی که میفرماید: «در رفتن جان از بدن، گویند هر نوعی سخن/ من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود». و چه فال نیکویی که این تن بیجان من، در این چلهنشینی بعد از هجرت ابدی پدر، با حضور و همدردی شما دوستان من و همراهان و همداستانان پدرم، ذرهذره جان گرفت و توان ایستادن و ادامه دادن پیدا کرد.
بیش از شما، از خدای متعال سپاسگزارم که دراین بزنگاه سخت، منعمم گردانید به همراهی و همزبانی عزیزانی چون شما که هر قدمتان خالی بودن خانه از حضور پدر را برایمان قابل تحملتر کرد و هر دستی از شما که دستهایم را فشرد، خونی در رگهای فسردهام جاری ساخت و هر نفسی که از شما به فضای سینهام رسید، سرمای هراسآور جهان بعد از پدر را برایم گرما بخشید.
اکنون که روزگار غدار گل عمر پدر را چیده و دو سه پنج روزیست که بوی پدرم، در سرسرای خانهی کمنورشدهی امروزمان به مشام نمیرسد، تنها همدم و مونس و تسلی من و خانواده ام، انرژی و روحیهایست که از جانب شما عزیزان، به شکلهای مختلفی چون حضور، تماس تلفنی، دلنوشته، پیام، تاج گل و... به ما رسیده است.
هنرمندان گرامی، مدیران محترم، دوستان تازه و قدیمی، اصحاب جراید و رسانهها، همکاران مراکز و موسسات فرهنگیهنری؛ حال که موسم اربعین پدر فرا رسیده است، مشتاق بودم شرایط به گونهای باشد تا در یک مراسم حضوری، دست یکایک شما عزیزان که عزیزان پدر نیز بودید را به پاس تسلیبخشی به بنده و خانواهام و به رسم دوستی به گرمی بفشارم. اما افسوس که محدودیتهای ناشی از ویروس کرونا این امکان عزیز را از من دریغ کرده است. اما به امید فردای روشن و برای جبرانِ حضور و همراهیتان در شادیها روزشماری خواهم کرد.
اکنون پس از چهل روز ریاضت دوری از پدر، بهتر میتوانم رفتنش را به حکم تقدیر و در سایهی خواست خدایی که پدرم همواره در بندگیاش کوشید باور کنم و آرامش ابدی اش را نظارهگر باشم.
... و خاک،
خاک پذیرنده،
اشارتی ست به آرامش»
او در این نامه آورده است:
«بهنام خالقِ دوست
رنجهای آدمی در عالم خاکی را پایانی نیست و این گزاره، نه یک تلخبینی که حقیقتیست روشن که خداوند متعال آن را به بندگانش آگاهی دادهاست که:«به راستی انسان را در رنج و محنت کشیدن آفریدهایم (سورهی بلد/آیه4)». اما آدمی برای التیام این تن رنجورِ محنتپذیر، نعمتی به نام دوست دارد که حضور، همنفسی، همدلی و همراهیاش مرهمی روحفزا بر زخمهایش است و سنگی صبور برای غصهها. چرا که از گذشته تا هنوز گفتهاند: « گر خون تازه میرود از ریش اهل دل/ دیدار دوستان که ببینند مرهماست». این موهبت، زمانی برای من معنایی دوباره یافت که درحال تجربهکردن نهایت رنج یک انسان دراین دنیای فانی بودم؛ رنج رفتن پدرم؛ مردی که همواره چون خورشیدی در مطلع کاروان عمر من و خانوادهام میدرخشید و گرمابخش بود. شرح درد فراغ پدر؛ این نعمت بیتوصیف و بیمانند از قدرت کلمه خارج است، مگر با زبان آسمانی شیخ اجل حضرت سعدی که میفرماید: «در رفتن جان از بدن، گویند هر نوعی سخن/ من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود». و چه فال نیکویی که این تن بیجان من، در این چلهنشینی بعد از هجرت ابدی پدر، با حضور و همدردی شما دوستان من و همراهان و همداستانان پدرم، ذرهذره جان گرفت و توان ایستادن و ادامه دادن پیدا کرد.
بیش از شما، از خدای متعال سپاسگزارم که دراین بزنگاه سخت، منعمم گردانید به همراهی و همزبانی عزیزانی چون شما که هر قدمتان خالی بودن خانه از حضور پدر را برایمان قابل تحملتر کرد و هر دستی از شما که دستهایم را فشرد، خونی در رگهای فسردهام جاری ساخت و هر نفسی که از شما به فضای سینهام رسید، سرمای هراسآور جهان بعد از پدر را برایم گرما بخشید.
اکنون که روزگار غدار گل عمر پدر را چیده و دو سه پنج روزیست که بوی پدرم، در سرسرای خانهی کمنورشدهی امروزمان به مشام نمیرسد، تنها همدم و مونس و تسلی من و خانواده ام، انرژی و روحیهایست که از جانب شما عزیزان، به شکلهای مختلفی چون حضور، تماس تلفنی، دلنوشته، پیام، تاج گل و... به ما رسیده است.
هنرمندان گرامی، مدیران محترم، دوستان تازه و قدیمی، اصحاب جراید و رسانهها، همکاران مراکز و موسسات فرهنگیهنری؛ حال که موسم اربعین پدر فرا رسیده است، مشتاق بودم شرایط به گونهای باشد تا در یک مراسم حضوری، دست یکایک شما عزیزان که عزیزان پدر نیز بودید را به پاس تسلیبخشی به بنده و خانواهام و به رسم دوستی به گرمی بفشارم. اما افسوس که محدودیتهای ناشی از ویروس کرونا این امکان عزیز را از من دریغ کرده است. اما به امید فردای روشن و برای جبرانِ حضور و همراهیتان در شادیها روزشماری خواهم کرد.
اکنون پس از چهل روز ریاضت دوری از پدر، بهتر میتوانم رفتنش را به حکم تقدیر و در سایهی خواست خدایی که پدرم همواره در بندگیاش کوشید باور کنم و آرامش ابدی اش را نظارهگر باشم.
... و خاک،
خاک پذیرنده،
اشارتی ست به آرامش»
تاریخ انتشار : جمعه 25 تیر 1400 - 12:21
افزودن یک دیدگاه جدید