برنامه یاد بعضی نفرات
 
چندپاره یادداشت کوتاه در باب کنسرت همایون شجریان
وارثِ نجابتِ لبخند
[ محیا فرمانی - طراح گرافیک و تصویرساز]
 
یک- راننده‌ی اسنپ، به محض اینکه بالاخره پس از پیچ‌ و واپیچ کوچه‌پس‌کوچه‌های فراوان، خودش را به کریمخان می‌رساند می‌پرسد: «تالار وزارت کشور می‌رید دیگه؟» تایید می‌کنم. سی ثانیه بعد، پشت چراغ قرمز حافظ می‌پرسد:‌ «کنسرت شجریان می‌رید دیگه نه؟» باز تایید می‌کنم. می‌گوید از سر فاطمی تا دم در سالن، ترافیک این کنسرت است و این را هم می‌داند که تا آخر ماه این منوال ادامه دارد. می‌گویم همیشه‌ی خدا این سالن وضعش همین بوده. تماشاگرانی که همیشه به خاطر جای پارک دیر می‌رسند و برنامه‌هایی که همیشه با تاخیر شروع می‌شوند. یادم می‌افتد که اگر اجرای ارکستر اوکراین در دی‌ماه ۸۷ را فاکتور بگیریم، آخرین اجرایی که در این سالن دیده‌ام کنسرت «شجریانِ پدر» بوده است با گروه‌های شهناز و آوا. همان آخرین اجراهای او در ایران که گرچه هیچ‌وقت هیچ‌کدامشان توی پلی‌لیستم نرفت، اما اگر ندیده بودمشان تا پایان عمر  به خودم بدهکار می‌ماندم. از سر بزرگراه گمنام، درب پارکینگ‌ ساختمان‌های مسکونی چهارطاق باز است و  مالکان با پلاکاردهایی شبیه «ویلای ساحلی» یا «گوسفند زنده» کنار خیابان، پارکینگ‌های خالی را اجاره می‌دهند به مخاطبان کنسرتی که یک ماه پیش در فروش بلیت رکوردهای عجیب و غریب زده. راننده می‌گوید: «جمعیت رو نیگا کن خانم! خداوکیلی هیچی از باباش کم نداره. حیف شد باباش...  انقدر اذیتش کردن که رفت...»
 
دو- از نجابت و اصالت و متانت و احتمالا چند صفت دیگر بر همین وزن که بگذریم، «هوشمندی» صفت مهم همایون شجریان در تیرماه هزاروچهارصدویک است. رپرتوار اجرا به قدری هوشمندانه  چیده شده که تمام سلیقه‌ها را کاملاً راضی از سالن بیرون بفرستد. او مخاطب خاص  ِردیف‌پسند را با سازوآوازی که در اواسط اجرا گنجانده است اغنا می‌کند، از آن‌طرف مخاطب عام ِ ناآشناتر را با تیتراژهای سریالش کاملا کیفور می‌کند، او حتی برای مخاطبی که از مسیر نام پدرش به او رسیده، باز چند شاخه‌ی متفاوت و متنوع را در همین دسته انتخاب کرده. یک تصنیف به‌اصطلاح «گلها»یی (اشک مهتاب)، یک تصنیف کمی عام‌پسندتر (سرو چمان)، یک تصنیف از دوره‌ی همکاری با مشکاتیان که خودش ژانر کامل و مستقلی‌ست (دود عود)... و «مرغ سحر»... مرغ سحر... که خیال می‌کنم تا ابدالآباد جهان، فقط با نام «شجریان» معنای درخورش را پیدا کند و در هر تاریخ و جغرافیای دیگر، از حنجره‌ی هرکس دیگر که بیرون بیاید، گوش‌ها بی‌اختیار آن را پس خواهند زد.
 
 
سه- بعد از تمام شدن تشویق‌ها در پایان قطعه‌ی اول و درست در سکوت قبل از شروع قطعه‌ی دوم، خانمی از سمت راست جمعیت بی‌هوا فریاد می‌زند: «عـــــاااااشـــقـــتم!» صدای تشویق بلند می‌شود همایون دست راستش را روی قلبش می‌گذارد و لبخندزنان با پایین بردن سر و دستی که بر سینه می‌فشارد تشکر می‌کند. صدای تشویق می‌خوابد و تا ارکستر می‌آید شروع کند این‌بار آقایی از سمت چپ داد می‌زند که: «هـــمّـــه عااااااشقتیم!» صدای تشویق جمعیت این‌بار بالاتر می‌رود که انگار بگوید دستت درد نکند آقا که حرف آن خانم را تکمیل کردی و حجت را تمام. همایون سرخ‌وسفید می‌شود، لبخندش ادامه‌دار است و پشت میکروفون دوسه‌تا از آن «سپاسگزارم»های یواش ِ معروفش را می‌گوید و بعد به ارکستر نگاه می‌کند که دیگر شروع کنید. ارکستر حرفه‌ای، بدون حتی یک نت فالش، نوازنده‌های سرحال و رهبر جوانی که تلاش می‌کند امضای خودش را داشته باشد. یک آن بر خودم می‌لرزم که انگار این تصویر زیبا و پر از عشق همان چیزی‌ست که سال‌ها بی‌خبر منتظرش نشسته بود‌یم. توی تمام سال‌هایی که همایون با آدم‌های اشتباه کار کرد -همان‌ها که هرچه امروز دارند از اعتبار همین همکاری‌هاست و بس- و ما مدام حسرت خوردیم و منتظر چنین شبی ماندیم، که در تاریکی سالن غرق در لذت فروبرویم و مدام از چپ و راست، «عشق» را کوتاه اما عمیق، با صدای رسا فریاد بزنیم.
 
چهار- توی این هفت‌هشت‌ سال، هی نشستیم و گفتیم همایون دارد «پاپ» می‌خوانَد. راست هم می‌گفتیم. هی غصه خوردیم که انرژی و هوش این حنجره‌ی استثنایی، چرا باید صرف موسیقی سطحی شود، «با من صنما» را شنیدیم اما مثل مردمِ کف جامعه که فوراً برای این‌دست تکنیک‌ها حیرت می‌کنند و کف‌وسوت سر می‌دهند حیرت نکردیم. چون ما قبلش «شوق‌نامه» را شنیده بودیم، آنجا که دهان  پدر بازمانده بود از توانایی پسر. آگاه بودیم که همایون تنها سرمایه و شانس ماست برای نگه داشتن چراغی که در تمام تاریخ موسیقی و حتی تاریخ فرهنگ، فقط به دست پدرش روشن شده است. اما استقبال از همین کنسرت امروز را دیگر چطور توجیه می‌توان کرد؟ حالا دیگر خیلی چیزها معلوم شد. امروز دیگر شکی نیست که اسم «شجریان»، -چه بر شانه‌ی پدر و چه پسر-، آن استثنای مطلق تمام ادوار است در تعریف کلمه‌ی «پاپیولار»، که شما هیچ اسم دیگری را سراغ ندارید که این‌چنین هم وجه هنر را در معنای کاملش معنا کند و هم مردم‌پسندی را؛ که از عام تا خاص - این‌چنین  شیفته‌اش باشند.
 
پنج- توی روزگاری که هیچ‌چیز سرجایش نیست، توی روزگار پادشاهی شوآف و قدرت‌نمایی قلابی‌ها، توی روزگاری که مردم پارکینگ خانه‌شان را به تماشاچیان کنسرت اجاره می‌دهند، من دلم می‌خواهد دل خوش کنم به تصویر دوتایی همایون و کلهر، به لبخندهای نجیب همایون وقت تشکر از مردم، که چقدر شیرین به ارث برده است از پدر. دلم می‌خواهد خوشبین باشم که همه‌چیز حتی از این زیباتر خواهد شد. همین امروز جایی دیدم که گمانه‌زنی از همکاری دوباره‌ی همایون با یکی از همان بی‌اعتباران کرده بود. همان قماش هیاهوی بسیار برای هیچ. فاتحان قله‌های تکبر و توهم که همین یکی دو هفته پیش توی استوری‌‌هایشان به نابالغی پسربچه‌های بی‌ادب، همدیگر را به فحش و فضیحت نوازش دادند! کاش حواسش باشد آقای شجریان جوان، کاش از دستمان نلغزد باز. کاش این آن شوخی‌ بی‌مزه‌ای باشد که نمی‌تواند عیش‌مان را طیش کند. اما چه خوب گفت آن آقای راننده‌ی اسنپ که خیال می‌کرد شجریان از ممنوع‌الکاری دق کرده است و وقت نشد برایش بگویم که از این نام نامیراتر سراغ ندارم، چه خوب گفت که: «خداوکیلی هیچی از باباش کم نداره.»
تاریخ انتشار : دوشنبه 3 مرداد 1401 - 12:07

برچسب ها:

افزودن یک دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Plain text

  • هیچ تگ HTML ی مجاز نیست.
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.



دانلود وارثِ نجابتِ لبخند | موسیقی ما