یاد بعضی نفرات -4؛ عارف قزوینی (با صدای بهناز جعفری)
در یاد و ستایش اسطوره های جاودان موسیقی در قرن اخیر
تدوین:
نویسنده متن:
موسیقی ما- عارف سخت زندگی کرد در آن پنجاهوچند سال؛ آن حزنِ آمیخته با تصانیفش چون ای امان از فراقت یا نمیدانم چه در پیمانه کردی یا تصنیفِ معروف گریه را به مستی بهانه کردم و دل هوس سبزه و صحرا ندارد، به خوبی خبر از سری میدهد بیسامان؛ اما حالا که به زندگیاش نگاه میکنیم، شمایلِ شاعری آزادیخواه را میبینیم که در آن سالهای سختِ استبداد و سالهای امید مشروطه، زبانِ گویای دردهای ملت ایران بود و روشنفکران ترقیخواه. شعرهای او پیامِ آزادی میداد در آن دوران و هنوز هم که آدمی آن تصنیفِ «از خون جوانان وطن لاله دمیده» را میشنود، وجودش را شور میگیرد و این همان معجزهی موسیقیِ مردی است که نیمقرن با دلی شکسته زندگی کرد و گفت: «من یک ایرانی پاک هستم که برای او هیچچیز گرانبهاتر از وطناش نیست. بگذارید در گمنامی بمیرم. آرزوی من این است که ملتم نیرومند و سربلند و کشورم شکوفا باشد.»
همهچیز با آن عشق شروع شد؛ با عشقِ «خانمبالا». هفدهساله بود فقط، که او را دید و به نظرش صنمی سروقد آمد با رویی چو ماه. دختری که به رخسار چو ماهش زلفِ سیاهش را افکنده بود. «عارف»، شیدا شد از همان روز و گمان کرد «صدبار گداییش بِه از منصب شاهی».
دید زندگی بی«خانم بالا» را نمیتواند تاب بیاورد و پنهان از همه، رفت با او پیمان بست. خانوادهی دختر که از این وصلتِ بیخبر، باخبر شدند، همهچیز به هم ریخت. عارف مدتی را در رشت گذراند برای آنکه مبادا مجبورش کنند از کبکِ خرامانش دور شود؛ اما نشد که بشود. مجبور شد طلاقش دهد و تا آخر عمر، تنها زندگی کند.
اگر «خانمبالا» میماند و سرش به زندگیاش گرم میشد، کِی میگفت: «ای داد و بیداد! الان سالهاست شب و روز، ورد زبان من این شدهاست که بگویم ای داد و بیداد.»
عارف سخت زندگی کرد در آن پنجاهوچند سال؛ آن حزنِ آمیخته با تصانیفش چون ای امان از فراقت یا نمیدانم چه در پیمانه کردی یا تصنیفِ معروف گریه را به مستی بهانه کردم و دل هوس سبزه و صحرا ندارد، به خوبی خبر از سری میدهد بیسامان؛ اما حالا که به زندگیاش نگاه میکنیم، شمایلِ شاعری آزادیخواه را میبینیم که در آن سالهای سختِ استبداد و سالهای امید مشروطه، زبانِ گویای دردهای ملت ایران بود و روشنفکران ترقیخواه. شعرهای او پیامِ آزادی میداد در آن دوران و هنوز هم که آدمی آن تصنیفِ «از خون جوانان وطن لاله دمیده» را میشنود، وجودش را شور میگیرد و این همان معجزهی موسیقیِ مردی است که نیمقرن با دلی شکسته زندگی کرد و گفت: «من یک ایرانی پاک هستم که برای او هیچچیز گرانبهاتر از وطناش نیست. بگذارید در گمنامی بمیرم. آرزوی من این است که ملتم نیرومند و سربلند و کشورم شکوفا باشد.»
شاید همین وطندوستی بود که او را یک عمر از این دیار به آن دیار دربهدر کرد؛ آنهم با آنهمه بیماری که دست از سرش برنمیداشت و بدبختی، آنوقتی به اوج رسید که حنجرهاش هم گرفت و از خواندن بازماند و استطاعتِ درمانش را نیز نداشت و نوشت: «آیا به که میشود گفت که سینهی من گرفت و من استطاعت معالجهی آن را نداشتم، تا اینکه به کلی از بین رفت؟»
شاعرِ آزادیخواه در آن سالهای آخر بیمار بود و رنجدیده و مأیوس. از همه برید که به او بد کرده بودند. آنروزهای آخر عمرش را در خانهی اجارهای در یک قلعهی کوچک در دره مرادبیگ گذراند. تمامِ داراییاش دو دست لباسِ کهنه بود و سه سگ تا اینکه ده روز بیمار شد و مُرد؛ آنهم در حالی که تنها پرستارش «جیران» بالای سرش بود. با آن بدنِ نحیف خودش را کنار پنجره کشاند تا آفتاب را یکبار دیگر ببیند و بمیرد.
همهچیز با آن عشق شروع شد؛ با عشقِ «خانمبالا». هفدهساله بود فقط، که او را دید و به نظرش صنمی سروقد آمد با رویی چو ماه. دختری که به رخسار چو ماهش زلفِ سیاهش را افکنده بود. «عارف»، شیدا شد از همان روز و گمان کرد «صدبار گداییش بِه از منصب شاهی».
دید زندگی بی«خانم بالا» را نمیتواند تاب بیاورد و پنهان از همه، رفت با او پیمان بست. خانوادهی دختر که از این وصلتِ بیخبر، باخبر شدند، همهچیز به هم ریخت. عارف مدتی را در رشت گذراند برای آنکه مبادا مجبورش کنند از کبکِ خرامانش دور شود؛ اما نشد که بشود. مجبور شد طلاقش دهد و تا آخر عمر، تنها زندگی کند.
اگر «خانمبالا» میماند و سرش به زندگیاش گرم میشد، کِی میگفت: «ای داد و بیداد! الان سالهاست شب و روز، ورد زبان من این شدهاست که بگویم ای داد و بیداد.»
عارف سخت زندگی کرد در آن پنجاهوچند سال؛ آن حزنِ آمیخته با تصانیفش چون ای امان از فراقت یا نمیدانم چه در پیمانه کردی یا تصنیفِ معروف گریه را به مستی بهانه کردم و دل هوس سبزه و صحرا ندارد، به خوبی خبر از سری میدهد بیسامان؛ اما حالا که به زندگیاش نگاه میکنیم، شمایلِ شاعری آزادیخواه را میبینیم که در آن سالهای سختِ استبداد و سالهای امید مشروطه، زبانِ گویای دردهای ملت ایران بود و روشنفکران ترقیخواه. شعرهای او پیامِ آزادی میداد در آن دوران و هنوز هم که آدمی آن تصنیفِ «از خون جوانان وطن لاله دمیده» را میشنود، وجودش را شور میگیرد و این همان معجزهی موسیقیِ مردی است که نیمقرن با دلی شکسته زندگی کرد و گفت: «من یک ایرانی پاک هستم که برای او هیچچیز گرانبهاتر از وطناش نیست. بگذارید در گمنامی بمیرم. آرزوی من این است که ملتم نیرومند و سربلند و کشورم شکوفا باشد.»
شاید همین وطندوستی بود که او را یک عمر از این دیار به آن دیار دربهدر کرد؛ آنهم با آنهمه بیماری که دست از سرش برنمیداشت و بدبختی، آنوقتی به اوج رسید که حنجرهاش هم گرفت و از خواندن بازماند و استطاعتِ درمانش را نیز نداشت و نوشت: «آیا به که میشود گفت که سینهی من گرفت و من استطاعت معالجهی آن را نداشتم، تا اینکه به کلی از بین رفت؟»
شاعرِ آزادیخواه در آن سالهای آخر بیمار بود و رنجدیده و مأیوس. از همه برید که به او بد کرده بودند. آنروزهای آخر عمرش را در خانهی اجارهای در یک قلعهی کوچک در دره مرادبیگ گذراند. تمامِ داراییاش دو دست لباسِ کهنه بود و سه سگ تا اینکه ده روز بیمار شد و مُرد؛ آنهم در حالی که تنها پرستارش «جیران» بالای سرش بود. با آن بدنِ نحیف خودش را کنار پنجره کشاند تا آفتاب را یکبار دیگر ببیند و بمیرد.
-
یاد بعضی نفرات , سایت موسیقی ما , شمس لنگرودی
-
یاد بعضی نفرات , فرهاد مهراد , سارا رسول زاده , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , فرامرز پایور , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , واروژان , افشین هاشمی , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , ابوالحسن صبا , حبیب رضایی , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , مرتضی حنانه , مائده طهماسبی , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , نعمت الله آغاسی , حمیدرضا آذرنگ , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , علینقی وزیری , امیرحسین رستمی , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , مرتضی نی داود , احترام برومند , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , ویگن دِردِریان , آزاده صمدی , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , همایون خرم , ستاره اسکندری , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , بابک بیات , پژمان جمشیدی , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , روح الله خالقی , سارا بهرامی , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , قمرالملوک وزیری , الهام کردا , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , ناصر چشم آذر , فرهاد آییش , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , محمدرضا لطفی , لیلی رشیدی , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , غلامحسین بنان , بهاره کیان افشار , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , پرویز مشکاتیان , ماهور الوند , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , محمدرضا شجریان , صابر ابر , سایت موسیقی ما
دیدگاهها
با سلام
لطفا بفرمایید اون یه تیکه آواز که توی استوری پیجتون ازین شعر گذاشتید چه اجرا و مربوط به کدام خواننده است؟بنظر استاد شجریانه ولی من هر چقدر سرچ کردم اونی که استاد خونده با اینی که شما توی استوری گذاشتید متفاوته.ممنون میشم پاسخ بدید چون عاشق اون صدا شدم
افزودن یک دیدگاه جدید