محمدرضا لطفی از دغدغههایش برای فرهنگ ایرانی میگوید، از جوانانی که در کنار او کار میکنند
هنرمند، آچار فرانسه نیست
موسیقی ما - سید علی اصغر رضوی: سر صحبت را با لطفی باز کردن کار سختی بود. ریشها و موهای سفید و بلندش، ابرویهایی که کمی جلوی چشمانش آمده، چشمان باجذبه و چهرهی آرامش باعث میشود تا گزیده بگویی و بیشتر گوش بدهی تا خیلی شمرده و آرام جوابت را بدهد. از روزی که به ایران برگشت، حرف و حدیثهای زیادی پشت سرش بود. خیلیها او را به سنتی بودن متهم کردند. خیلیها اعتقاد داشتند دوران موسیقی او رو به افول است. سالهای دوری او از فضای موسیقی باعث شده بود تا خیلی از جوانها دیگر یادشان نباشد که لطفی روزگاری از تاثیرگذارترین موسیقیدانهای این مملکت بوده؛ دوران طلایی همکاریاش با گروه عارف و شیدا و آلبومهایی که در کانون چاووش همراه محمدرضا شجریان، حسین علیزاده و پرویز مشکاتیان و دیگر هنرمندان بزرگ آن دوره بودند. اما بعد از بازگشتش به ایران گروه شیدا را دوباره راهاندازی کرد. این بار با جوانهای جویای نامی که نیاز به یک اسم بزرگ داشتند تا خودی نشان دهند. مکتبخانه میرزا عبدالله را دوباره راهاندازی کرد تا صدها شاگرد را در کنار خودش پرورش دهد. حرفهایش بیشتر به درددل میماند و انتقادهایی که از فضای موسیقی کشور دارد. بیشتر نگرانیاش برای جوانهایی بود که استعدادهای خوبی دارند و فضایی برای کار کردن ندارند.
بعضیها هستند که تولید کار میکنند، از آن استقبال هم میشود. بعد شیوه را ادامه میدهند و ممکن است در آینده هم همان شیوه جواب بدهد و بازار را داشته باشند. اینها پولسازهای موفقی هستند. اما از نظر من هنرمند نیستند. هنرمند در نهایت باید با مردمش بیان مشترک داشته باشد. باید بتواند تاثیرگذاری داشته باشد. مردم هم متقابلا باید بر هنرمند تاثیر بگذراند. این رابطه متقابل بین هنرمند و مردم، هنر را شکوفا میکند. اما من سوال میکنم چندتا موسسه هنری داریم مثل موسسهی ما که دارند فعالیت هنری میکنند؟ از تعداد انگشتان دست تجاوز نمیکند. در یک شهری که پانزده میلیون نفر در روز در آن تردد میکنند، چرا باید این تعداد موسسه وجود داشته باشد؟ ما باید ده موسسه فرهنگی هنری داشته باشیم یا یکی، دوتا پخش کننده موسیقی؟ ما چند سالن کنسرت داریم؟ چند فرهنگسرا داریم که جوانان بتوانند در آن فعالیت موسیقی انجام دهند؟ چرا هیچ کنسرتی در آن برگزار نمیشود؟ این همه فرهنگسرا ساختیم برای چه؟ ساختیم که جوانان در آنجا فعالیت هنری انجام دهند. پس کو؟ چرا هیچ فعالیت موسیقی در این فرهنگسراها نمیبینیم؟ بعد شما به عنوان روزنامه نگار از من میپرسید چرا وضعیت موسیقی اینگونه شده؟ من نمیدانم کجا باید بروم و با کی باید صحبت کنم؟ اگر هم سروقت ما بیایند، اولی را که انتقاد بکنیم یا بد میشویم، یا دیگر دعوتمان نمیکنند یا میگویند این از ما نیست.
- به اعتقاد خیلی از بزرگان موسیقی، چندسالی است که موسیقی سنتی ما دچار رکود شده. رکود به این معنا که اتفاق بزرگی در آن نمیافتد و بیشتر نسل جوان ما هم با آن ارتباط برقرار نمیکنند. شما این دیدگاه را قبول دارید و به نظرتان دلایلش چیست؟
- یعنی به نظرتان موسیقی یا فرهنگ تاریخی یک کشور سمبولیک است؟
- این موسیقی در ایران همان چیزی است که ما به عنوان موسیقی کلاسیک میشناسیم؟
- یعنی به نظرتان این اتفاقات طبیعی است؟
- این تغییرات شامل سلایق و هویت جوانها میشود؟
- پس اشکال کار کجاست که جوانان امروز هم با موسیقی ایرانی ارتباط برقرار نمیکنند؟ اشکال از هنرمندان این نسل است؟
- در سالهای دهه شصت که به عنوان سالهای طلایی موسیقی ایرانی از آن یاد میکنند، این مشکلات وجود نداشت؟
- پس شما معتقدید تمام مشکلات امروز ما در زمینه موسیقی ایرانی به عدم مدیریتها برمیگردد. به نظرتان موسیقیدانها در این وضعیت بی تقصیرند؟
بعضیها هستند که تولید کار میکنند، از آن استقبال هم میشود. بعد شیوه را ادامه میدهند و ممکن است در آینده هم همان شیوه جواب بدهد و بازار را داشته باشند. اینها پولسازهای موفقی هستند. اما از نظر من هنرمند نیستند. هنرمند در نهایت باید با مردمش بیان مشترک داشته باشد. باید بتواند تاثیرگذاری داشته باشد. مردم هم متقابلا باید بر هنرمند تاثیر بگذراند. این رابطه متقابل بین هنرمند و مردم، هنر را شکوفا میکند. اما من سوال میکنم چندتا موسسه هنری داریم مثل موسسهی ما که دارند فعالیت هنری میکنند؟ از تعداد انگشتان دست تجاوز نمیکند. در یک شهری که پانزده میلیون نفر در روز در آن تردد میکنند، چرا باید این تعداد موسسه وجود داشته باشد؟ ما باید ده موسسه فرهنگی هنری داشته باشیم یا یکی، دوتا پخش کننده موسیقی؟ ما چند سالن کنسرت داریم؟ چند فرهنگسرا داریم که جوانان بتوانند در آن فعالیت موسیقی انجام دهند؟ چرا هیچ کنسرتی در آن برگزار نمیشود؟ این همه فرهنگسرا ساختیم برای چه؟ ساختیم که جوانان در آنجا فعالیت هنری انجام دهند. پس کو؟ چرا هیچ فعالیت موسیقی در این فرهنگسراها نمیبینیم؟ بعد شما به عنوان روزنامه نگار از من میپرسید چرا وضعیت موسیقی اینگونه شده؟ من نمیدانم کجا باید بروم و با کی باید صحبت کنم؟ اگر هم سروقت ما بیایند، اولی را که انتقاد بکنیم یا بد میشویم، یا دیگر دعوتمان نمیکنند یا میگویند این از ما نیست.
- پس به نظرتان چاره چیست؟
- شما به نسل جدید موسیقی ایرانی اعتقاد دارید؟ به نظرتان میتوانند به اندازه شما برای نسل خودشان تاثیرگذار باشند؟
منبع:
هفت صبح
تاریخ انتشار : یکشنبه 22 خرداد 1390 - 00:00
دیدگاهها
لطفی فقط می گرده و دنبال روزنامه هایی از تیپ مشایی که باهاشون صحبت کنه
استاد لطفی واقعا هنوز بین مردم هست و از مردم جدا نشده مانند استاد شجریان و کاملا حرفهای دل من را زده
sokhanane por bari bood.harfe hesab javab nadarad.
فقط از استاد عاجزانه خواهشمندیم اسرار هنرمندانی را که زمانی با هم سر وسری داشتند نقل محافل نکنند و خوبی های آنها را رسانه ای کنند.
راز دل همان به نگفته ماند
گفتنش جو نتوان نگفته ماند...
افزودن یک دیدگاه جدید