در نکوهش حواشی مراسم خاکسپاری استاد محمدرضا لطفی
عکس یادگاری با مرگ
[ امير بهاري - روزنامهنگار ]
مرگ هر انسانی ناراحتکننده است و هر چقدر که آن انسان در زندگی بشر تأثیرگذاری بیشتری داشته باشد، مرگ او دردناکتر میشود. مرگ «محمدرضا لطفی» هم به خاطر تأثیر بسزایی که در فرهنگ ایران داشت، بسیار تأثربرانگیز بود. مضاف بر اینکه او 10 سال پایانی عمرش را بیوقفه صرف روایت ردیف به شاگردان جوانش کرد، صرفِ معلمی. یک هنرمند و مدرس برجسته بدرود حیات گفته و بسیاری از هنردوستان و هنرمندان برای تشییع پیکر او گرد هم آمده بودند. اما آیا این مراسم بطور شایستهای برگزار شد؟
پیکر استاد محمدرضا لطفی به جای اینکه بر دوش شاگردان ممتازش تشییع شود، روی دوش آقای دوربینی و دوربینیهای دیگری تشییع شد. وقتی از محوطه تالار وحدت حین تشییع جنازه با فشار به بیرون رانده شدم، در حین خروج در این گوشه و آن گوشه دوستان و شاگردان لطفی را میدیدم که ناراحت و مستأصل بودند. بهاره فیاضی، پویان بیگلر، فرخ مظهری، حمید خبازی و... گوشه و کنار بودند و من نمیدانم در متن چه کسانی مراسم را به سرانجام میرساندند؟
فشار و ازدحام در طول مراسم بسیار بالا بود. دوربینها و موبایلها همه بالا! عکس یادگاری با مرگ برای همه مغتنم شده بود. یکی از هنرمندان برجسته حاضر در مراسم با حالتی ناخوش از سن پایین میآید. مردی به او میرسد و میخواهد اثر هنریاش را به استاد ارائه کند تا استاد نظر بدهد... واقعاً چرا؟
در گرگان و در حین مراسم خاکسپاری، همسر استاد لطفی از اهانتی که با موبایلها و دوربینها به پیکر بیجان استاد میشود، به ستوه میآید و گلایه میکند.
سه دوست در کنار هم ایستادهاند در فشار وحشتناک جمعیت و نفر چهارم از آنها عکسی میگیرد که پیکر استاد در نزدیکترین فاصله ممکن در پسزمینه آنهاست. چرا؟ برای صفحه فیسبوک؟ برای اینستاگرام؟ افتخار این مسئله کجاست؟
مراسم آنقدر با دردسر و فشار و بلبشو برگزار شد که اصلاً خیلی از هنرمندان نتوانستد شرایط را تاب بیاورند و مراسم را ترک کردند. حسین علیشاپور در صفحه شخصیاش نوشت که استاد «نادر گلچین» بیصدا آمد و ادای دین کرد و رفت، اصلاً کسی هم متوجه نشد. اکبر زنجانپور همان اوایل کار پیش از شروع مراسم، با صورتی گریان محل را ترک کرد.
حسین علیزاده معمولاً خونسرد و آرام در اینگونه مراسمها حاضر میشود. آن روز در ابتدای سخنانش به عکاسان (که از همه نوع قشری بودند) اعتراض کرد. مراسم تحتالشعاع ثبت تصاویر یادگاری قرار گرفته بود. یادگاری با چه چیزی؟
به چه چیزی و چه کسی باید اعتراض کرد؟ به برگزارکنندگان که شرایطی در نظر نگرفته بودند که امثال حمید متبسم، زیدالله طلوعی، مسعود شعاری و... گوشهای در حاشیه نایستاده باشند؟ به مردمی که برای بدرقه ابدی هنرمند محبوبشان آمده بودند ولی داشتند به او بیاحترامی میکردند؟ به هنرمندی که از مجال پیشآمده در مرگ استاد استفاده میکند و به تبلیغ خانه موسیقی میپردازد، خانهای که لطفی شاید یکبار هم به آنجا نرفته بود؟ به فرهنگ عمومی عزاداری در ایران؟
مگر میشود کسی را دوست داشت و به او بیاحترامی کرد، حتی به مرگش؟
منبع:
اختصاصي سايت موسيقي ما
تاریخ انتشار : چهارشنبه 24 اردیبهشت 1393 - 13:14
دیدگاهها
از چی بگم؟
درود درود
واقعا تاسف باره ما مردم چرا اینجور شدیم
عکس یادگاری با تن بی جان چه افتخاری داره ؟
وقتی استاد زنده بودن چرا نبودید که عکس بگیرید
متاسفانه حق با شماست
همه ی مدرسین و شاگردان مکتب خانه ی میرزا عبدالله اطراف تالار پراکنده بودند و غمگین...
در گوشه ی دیگر هم عده ای تلاش می کردند که از سر در ورودی تالار وحدت برن بالا که تصویر بهتری از مراسم بردارند!!! :(
واقعاً متأسفم. واقعاً چرا ما فرهنگ شرایط جدید را نداریم؟ فکر کنم بخاطر اینه که عقب افتاده ایم، سال هاست که تکنولوژی می آید و ما تا مدت ها به بدترین شکل ممکن از آن استفاده می کنیم. مثالش فراوانه: بلوتوث، اس ام اس، موبایل های هوشنمند، شبکه های اجتماعی و ... همه این تکنولوژی ها خوب هستند، مشکل از ماست که طرز استفاده از آن ها را نمی دانیم. من از روزنامه ها و بویژه تلویزیون انتظار دارم بجای این تبلیغات بی سر و ته، کمی به رسالتش و فرهنگ سازی بیاندیشد.
من اولش باورم نشد
ولی وقتی فیلم ها و عکس ها رو دیدم از تعجب شاخ در آوردم !!!!!!!!!!!!!!!!!!
افزودن یک دیدگاه جدید