جشنواره ملی موسیقی خلاق
 
کنسرت قاف - فرهاد فخرالدینی
 
برنامه یاد بعضی نفرات
 
گفت‌وگوی «موسیقی ما» با نوازندۀ سرشناس سازهای کوبه‌ای؛
پژمان حدادی: به تحولی در هنر که با فرهنگ جامعه گام بردارد معتقدم
موسیقی ما - «پژمان حدادی» را می‌توان یکی از مهم‌ترین نوازندگانِ سازهای کوبه‌ای ایران دانست؛ در حالی که به نظر می‌رسد، سازهای کوبه‌ای در ایران، همچنان مهجوریتِ خود را حفظ کرده‌اند، «حدادی» توانسته است با تمرکزش بر این ساز، نوآوری‌ها و گاه بازگشت به ریشه‌های فراموش شدۀ آن، جلوه‌ای تازه از سازهای کوبه‌ای را ارایه دهد؛ این اما تنها کاری نیست که او در این سال‌ها انجام داده است؛ حضورش به عنوان نوازنده‌‌ای بزرگ و بداهه‌پردازی توانا، باعث شده تا سازهای کوبه‌ای ایران، نه تنها در داخل کشور که در جهان نیز شناخته شوند و نوایش در فستیوال‌های متعدد پیچیده شود، او حالا مدتی است فعالیتِ بیشتری در داخلِ کشور دارد، آن‌طور که خودش می‌گوید بیش از هر زمانِ‌ دیگری بر سازسازی تمرکز دارد و البته همچنان برنامه‌های کنسرت‌هایش – گاه با اساتید شناخته شده و گاه با جوانان- برقرار است. با او دربارۀ فعالیت‌های اخیرش و همچنین نگاهش به موسیقی امروز ایران گفت‌وگو کرده‌ایم:
 
  • * خبر خوب این است که به نظر می‌رسد در این ماه‌ها مدت زمان بیشتری را در ایران می‌گذرانید؛ در آخرین گفت‌وگویی که با شما داشتم، خود به این نکته اشاره داشته‌اید؛ حالا که بیشتر در ایران هستید؛ برنامه‌ای منظم برای اجرا یا بحث‌های آموزشی و پژوهشی دارید؟‌
بله درست است، من اخيرا بيشتر در ايران حضور داشته‌ام تا خارج از كشور. دليلِ مشخص آن هم داشتن فعاليت بيشتر در زمينۀ موسيقى ايرانى است.  البته فعاليت‌هاى من در چند ماه اخير، بيشتر در ارتباط با سازسازى و تلاش در ارتقای كيفيتِ صدايى سازهاى كوبه‌اى ايرانى بوده تا متمركز بودن بر اجراى كنسرت. در سال‌هاى اخير سطح كيفى ساخت و صدا دهى سازهاى كوبه اى، به استثناى تعداد معدودى از سازندگانِ ساز كه ساخته‌هايشان داراى كيفيت خوبى است، پيشرفت چشمگيری نداشته است. به نظر بنده سونوریتۀ (صدا دهی) ساز برخی از نوازندگانِ نسل جوان نسبت به نسل گذشته تنزل داشته که البته دلايل زیادی دارد که بايد در بحث ديگری مطرح شود، ولی کم توجهی نوازنده و سازندۀ ساز، به استفاده از سازی با کيفيت صدايی خوب در اين امر تاثير گذار بوده است. من هميشه در مورد مراحل ساختِ ساز کنجکاو و علاقه‌مند بوده‌ام و شايد همين مساله من را بر آن داشت تا برای مدتی اجراهای کمتری داشته باشم و متمرکزتر در اين زمينه تجربياتم را به بوتۀ آزمایش بگذارم. البته برای اينکه شبهه‌ای به‌وجود نيايد، بايد اشاره کنم که من با سازندگانِ ساز از نزديک همکاری مي‌کنم و نظراتم را مانند الگوهای پيشنهادی و پرداختن به جزييات ساختاری برای دست يافتن به صدای مطلوب‌تر ارايه ميدهم. تصور مي‌کنم و اميدوارم که حاصل اين کار دستيابی به يک مجموعۀ مدون باشد و بتواند ما را در رسيدن به يک استاندارد ثابت در ساختار سازهای کوبه‌ای نزديکتر کند.

در ارتباط با آموزش هم بايد اشاره کنم که از سال گذشته کارگاه‌های تمبک و ريتم متعددی را در تهران و چند شهرستان برگزار کردم و به محض اينکه پروژۀ ساز سازی کمی بیشتر به مرحلۀ اجرايی خود نزديک بشود، دوباره اين کارگاه‌ها را از سر خواهم گرفت. البته برگزاری کارگاه‌های تمبک، در ضمن اينکه می‌تواند فوايد زيادی برای هنرجو از لحاظ تجربه پيدا کردن در حس هم‌نوازی و فرا گيری کار گروهی داشته باشد، به تنهايی کافی نیست و هنرجو بايد به‌صورت تکی و در گروه‌های کوچک‌تر هم آموزش ببيند. من برای تدريس منسجم‌تر در آيندۀ نزديک همچنين انتشار جزوه‌های آموزشی‌ام در حال برنامه ریزی هستم و اميدوارم بتوانم در اين زمينه نقش مثبتی داشته باشم. 
 
  • * عدم حضور شما و چند تنبک‌نوازِ دیگر که می‌توان آنان را در حد و اندازه‌های شما تلقی کرد، باعث شده تا نسلِ جوانِ نوازندۀ این ساز نتوانند به اندازۀ شما در موسیقی ایران تاثیرگذار باشند. شاید شما خودتان نیز به این نکته صحه بگذارید که نوازندگانِ این ساز از گذشته‌ تا امروز، نتوانسته‌اند به اندازۀ سازهای دیگر رشد کمی و کیفی داشته باشند -این به معنای نادیده گرفتن اقداماتِ زیادی که در این زمینه شده، نیست-  برنامه‌ای برای گسترش فرهنگِ این ساز در بینِ نوازندگان جوان ندارید؟‌
اين مساله لزوما ارتباطی به عدم حضور من و نوازندگانِ ديگر تمبک در ايران ندارد، البته که حضور فیزيکی و مبادرت ورزيدن به آموزش مستقيم حتمن مي‌تواند تاثير بسزايی در زمينۀ آموزش و تربيت نوازنده داشته باشد، ولی بخشی از عدم رشد کمی و کيفی که شما به آن اشاره مي‌کنید، شايد مربوط به سليقۀ شنيداری موسیقی در جامعۀ امروز بخصوص در ميان جوانان ما باشد، متاسفانه جريان پر شتاب موسيقی فاقد ریشه و تبليغات پشت سر آن به حدی سیل آسا در حال رخ دادن است که حتی مجالی برای لحظات تامل و تعمق برای شنيدن موسيقی باقی نگذاشته است، البته این مساله تبديل به يک معضل جهانی شده و فقط در مورد کشور ما صدق نمي‌کند، ولی به نظر من از آنجايی که ما ايرانيان هميشه در ابراز احساسات و تمايل به تغيير و تحول پيشتاز بوده‌ايم و کماکان هستيم، با چنان سرعتی تحت تاثير پديده‌های عوام فريبانه قرار مي‌گيريم که اگر هم به خود بياييم شايد ديگر دير شده باشد؛ همان‌طور که بخش اعظمی از فرهنگ و آيين‌های اصيلمان را امروز از دست داده‌ايم و چيزی جز يک ادعا از تمدن و فرهنگ کهن ايرانی برایمان باقی نمانده. اين روند قرن‌هاست که در فرهنگ ما نهادينه شده و تاريخ ما گويای اين رخدادهاست. قصد حاشيه رفتن ندارم؛ ولی معتقدم که تا زمانی که ما ايرانيان دچار خود کم‌بينی هستيم؛ نتيجۀ آن می‌تواند يک زمان غرب زدگی و زمانی دیگر شرق زدگی باشد! در اين ميان ما مي‌مانيم با تکه تکه‌های هویتمان که از ما کنده مي‌شوند. اين اتفاقي‌ است که دقيقا امروز در ارتباط با موسيقی ما در جريان است که فقط شامل حال تمبک و نوازندگان نسل جوان آن نيست. اين اتفاقي‌ است که تقريبا برای تمام سازها و نگاه کلی به موسيقی پيش آمده. در گذشتۀ نه چندان دور که مطمئنا تمام متولدين دهۀ ۴۰ و ۵۰ و پيش از آن به ياد دارند، با يک کاست موسیقی زندگی مي‌کرديم بارها و بارها نوار را پشت و رو مي‌کرديم و با موسيقي که مي‌شنیديم در عوالم خيال عاشق مي‌شديم، در دنيای روحانی و معنوی سير مي‌کرديم و کلا فضای احساساتمان عرصۀ بزرگ‌تری برای جولان می‌داشت؛ ولی ببينيد امروز نحوۀ شنيدن موسيقی و يا ديدن يک فيلم به چه شکلی در آمده!‌ هر کس در گوشی موبايل خود چندين گيگابايت موسيقی دارد؛ به‌علاوه ی دسترسی به انواع و اقسام تراک‌های موسيقی در فضای مجازی که با اين تراکم، شتاب و به اصطلاح رج زدن در شنيدن یک قطعۀ موسيقی را از ابتدا تا انتها را ديگر خود بهتر مي‌دانيد. بدیهی‌ است که برای يک نوازندۀ هنرمند، با جريان موسيقی امروز، در دريافت هنر نه تنها به جهان خيال او کمکی نمي‌کند، بلکه بيشتر موجب تخريب آن مي‌شود. یک نوازنده چه بهتر که هنرمند باشد و هنرمند بودن مستلزم داشتن جهاني‌ است سرشار از خيال و در آنجاست که مي‌تواند خلاقيت به وجود بياید؛ بنابراين شايد بهتر باشد به اين نقصان به صورت جامع تری نگاه کنیم و مشکلات آن‌را موشکفانه‌تر مورد بررسی قرار دهيم. مسلما بايد حضور داشت و در اين مورد بيشتر فرهنگ سازی کرد، مسئلۀ آموزش نيز به شيوۀ متداول امروز، مي‌تواند دليلی باشد بر پايين بودن سطح کيفی نوازندگان نسل امروز ما. در بيشتر سيستم‌های آموزشی که به صورت آموزشگاهی صورت مي‌گيرد، هنرجو بين ۲۰ تا ۳۰ دقيقه کلاس مي‌گيرد که معمولا بايد درس هفتۀ گذشته را تحويل دهد و درس جديد را بگيرد تا جلسۀ بعدی که همين منوال تکرار مي‌شود و متاسفانه به بسياری از نکاتی که در درجۀ اول بايد ذهن و جهان‌بينی هنرجو را بپروراند، کوچک‌ترين توجهی نمي‌شود که نتيجۀ آن چيزي است که امروز شاهد آن هستيم. نوازندگان جوان با تکنیک و سرعت بالا ولی خالی از محتوا. نمي‌دانم اين شيوه تا چه مقدار می‌تواند در به‌وجود آوردن انگيزه و تعمق کردن يک جوان هنرجوی موسيقی موثر باشد؟!
دقيقا يکی از فوايد کلاس‌های گروهی يا کارگاه موسيقی که به اشتباه تحت عنوان واژۀ مَستر کلاس از آن استفاده مي‌کنيم، مي‌تواند اين باشد که مباحث پيرامون موسيقی و نگرش به هنر از جانب اساتيد مطرح شود و اين امکان را به هنرجويان بدهد تا تبادل نظر کنند، بیاموزند و نگاه عميق‌تری به مقولۀ هنر پیدا کنند، شايد اگر حداقل يک جلسه از جلسات ماهانه هنرجويان  به‌صورت جمعی يا کارگاهی اجرا شود به رشد ذهنی هنرجو کمک شايانی کند. من حتما مايل هستم که چنين روالی را در کلاس‌هايم به مرحله ی اجرا در بياورم، البته منظور من بیشتر در مورد آموزش موسيقی در بخش خصوصی بود و در سطح دانشگاهی در ايران خود بحث ديگری است.
 
  • * شما نوآوری‌های بسیاری در این ساز انجام داده‌اید که خب نتیجۀ آن را در کنسرت‌ها و آلبوم‌هایتان دیده‌ایم؛ این در حالی است که در آثار متاخر شما نوعی بازگشت به سنت‌ها را شاهد هستیم؛ این نگاهِ جدید از کجا می‌آید؟‌ آیا موسیقی ایرانی را در معرضِ خطر می‌بینید که این نگاه در آثارِ کنونی‌اتان بیشتر به چشم می‌خورد؟‌
شايد پاسخ اين سوال را کمی در سوالات قبلی داده باشم، ولی در مورد اينکه موسيقی ايرانی را در خطر مي‌بينم یا نه؛ بايد اشاره کنم که اصولا هر پدیده‌ای که در ماهيت خود دارای اصالت و ريشه باشد از بين رفتنی نیست. شايد امروز هنرمند نماهايی هستند که آگاهانه يا نا آگاهانه تيشه به‌دست گرفته اند تا تنۀ موسيقی ايرانی را قطع کنند، ولی ريشۀ آن را نمی‌توانند از بين ببرند! جريانات اخير موسيقی که شاهد آن هستيم به زور تبليغات غلوآميز و رقابتی بيمار گونه به جايی مي‌رود که به همان سرعتی که بالا می‌رود، به همان سرعت هم مسير سر پايينی را طی خواهد کرد. در دنيای امروز و سيستم ارتباطی بين انسان‌ها مطمئنا نمي‌توان با شيوۀ قدیم زندگی کرد؛ مقاومت بيش از حد حتمن غیر منطقي ‌است؛ ولی اينکه تا کجا و چه حد و مرزی بخواهيم از اين قطار پر سرعت تکنولوژی استفاده کنیم جای بحث دارد  یا اينکه تا کجا پيش برويم که هویتمان را زير سوال ببريم، موضوع نگران کننده اي است که بايد به آن انديشید… تبليغات با زبان امروزی مسئله‌اي است که هر هنرمندی بدان نیاز دارد؛ ولی اینکه مرزی برايش قائل نباشيم، متاسفانه معزلي است که گروهی از موسيقي‌دانان نسل جوان را به شکل يک خودشيفتگی سيری ناپذيری به خود مشغول کرده که حاصل آن نوعی از موسيقي است که يقینا نمی‌توان به آن گفت موسيقی ايرانی! من شخصا به‌بوجود آوردن تحول در هنر که با فرهنگ جامعه ی خود گام بردارد و گويای حال و احوالات متاثر از زمان خود باشد معتقدم، ولی اينکه کلا از ريشه‌های فرهنگ خودم دور و بيگانه شوم خير! و باز بر مي‌گردیم به همان بحث تحولات پر شتاب که اولين فرایند منفی آن یعنی دور شدن از فرهنگ خود و جذب فرهنگ بيگانه شدن. در نتيجه نگاه من به اين معزل مطمئنا به گونه‌ای  پاسداری از فرهنگ غنی خودم است که حداقل به خودم يادآوری کرده باشم که آنچه من به عنوان موسيقی ايرانی شناخته‌ام و با آن بزرگ شده‌ام را بستايم و اطمينان داشته باشم که اين موسيقی هيچ از موسيقي‌های ديگر کم ندارد و همان‌طور که از کودکی با تمام سلول‌های بدنم حسش کرده‌ام، هنوز هم همان حس را برايم داشته باشد. بنابراين بلی، حقيقتا امروز من زخمه‌های جاودانۀ تار استاد شهناز و نای نی استاد کسايی را به مراتب به موسيقی چند صدايی و لایه‌های هارمونی به اصطلاح ایرانی و ريتم‌های پر اضطرابی که پس از یک‌ماه از بازار پر تردد موسيقی تبخیر مي‌شود را ترجيح مي‌دهم!
 
  • * آنچه در فعالیت‌های چند سال اخیر شما مشاهده می‌شود؛ نوعی خلوت‌گزینی و کار با آنسامبل‌های کوچک است و البته بیشتر دونوازی؛ این مساله را در بعدِ اجتماعی آثارتان نیز مشاهده می‌کنیم؛ در این باره توضیح می‌دهید؟‌ کارکردن با گروه‌های بزرگ یا خواننده‌های شناخته شده البته هیچ‌وقت دغدغۀ اصلی شما نبوده است؛ ممکن است در این باره توضیح دهید؟
به همان دلايل ذکر شده امروز بيشتر تمایل دارم در ارتباط با اجرای کنسرت، با آنسامبل های کوچک همکاری داشته باشم. یا اينکه به شیوۀ قديمی که موسيقی ايرانی اجرا مي‌شده؛ يعنی به شکل دو نوازی يا سه نوازی. خصوصا به دو نوازی‌ای که بداهه نوازی در آن نقش پررنگی داشته باشد، بسيار علاقه‌مندم، چرا که با يک ساز ملوديک و يک ساز کوبه‌ای نقش بداهه پررنگ‌تر مي‌شود و چالش آن بسیار دلپذير مي‌شود. همان‌طور که خودتان اشاره کردید، همکاری با گروه‌های بزرگ دغدغۀ اصلی من نبوده. حتا در کارهای اخیری که با گروه بزرگ انجام دادم، هيچ‌گونه ارتباط حسی برقرار نکردم و در حقيقت در عمل انجام شده قرار گرفته بودم و دوست داشتم تور اجراها زودتر پايان بگيرد!

در مورد خواننده هم باید عرض کنم که من هميشه به کار با کلام علاقه‌مند بوده و هستم. شعر و ادبيات جزو لاینفک موسيقی ايراني است و بخش اعظمی از موسيقی ايرانی وابسته به شعر است؛ علت عدم تمایل امروز من به همکاری با خوانندگان صاحب نام و نشان، ضوابط پيچيده و فرهنگ اشتباه و تاسف بر انگيزي است که بر موسيقی ما سایه انداخته… البته هستند معدود خوانندگانی که از اين قاده مستثنی هستند، ولی متاسفانه اکثریت قريب با اتفاق خوانندگان نامدار ما دچار توهمی شده اند که متاسفانه سيستم حاکم بر موسيقی در کشور ما مسبب اصلی آن است. معادله ی اين توهم زدگی هم بسیار ساده است. بيننده چهرۀ خواننده را مي‌بيند، از آهنگ و شعر هم لذت میبرد، لبخند رضایت هم بر لبانش نقش مي‌بندد، آهنگ هم به نام خواننده تمام مي‌شود چون از آهنگساز يا نام نوازندگان که خبری نیست و پس از چندی تکرار و باز پخش چهره، ايشان تبديل مي‌شود به یک خواننده ی به اصطلاح پر گيشه…! بقيۀ ماجرا را که ديگر خود بهتر میدانيد…البته منظور من به تعداد قليلی از اساتید ما که حقيقتا دود چراغ در راه موسيقی خورده اند و الحق سمت استادی دارند نيست.  با اين اوصاف و پس از ساليان تجربه در اجراهای گوناگون، امروز حتما ترجيح مي‌دهم که بيشتر اولويتم را بر روی ضبط و اجراهای سازی بگذارم و تجربه های اجرایی با کلام را با خوانندگان جوانتری که توانايی بالايی در خواندن آواز دارند.
 
  • * شما تجربه‌های متفاوتی در نوازندگی این ساز تجربه کرده‌اید که نمونۀ بارز آن در گروه «ضربانگ» است، چند ساز کوبه‌ای به همراه یک یا دو سازِ ملودیک، این تجربه در ایران نیز تکرار خواهد شد؟ اصلا چرا «ضربانگ» تا این اندازه در ایران کم کار است؟
حتما جزو برنامه های اجرایی آتی قصد دارم که کاری با گروه سازهای کوبه‌ای ارایه دهم، ولی نه با گروه ضربانگ. حکیم لودين دو سال پيش از گروه جدا شد و من هم پارسال. در حقیقت نبودن حکيم در گروه که وزنه بسيار مهمی بود انگيزۀ من را برای ادامه ی همکاری بسيار کمرنگ کرد. جدايی اعضای يک گروه از یکديگر اتفاقي است که در بسياری از موارد رخ مي‌دهد که مي‌تواند دلایل مختلفی داشته باشد. خوشبختانه مشکل ما جنبۀ اقتصادی یا فردیت نداشت و رفاقت بين ما هنوز پابرجاست، ولی اصولا نگاه هنری و ساختار فکری گروه ديگر چيزی نبود که من به دنبالش باشم و از خط فکری من دور شده بود. من تجربيات خوبی در گروه ضربانگ داشتم و بر اين باورم که کارهایی با رنگ و بوی متفاوتی انجام شد که در دوره ی خودش تاثیر خوبی بر خود ما و شنوندگانی که آن سبک و سياق را دنبال ميکردند داشت.
 
  • * شما یکی از مهم‌ترین بداهه‌نوازانِ سال‌های اخیر هستید، اصولا بداهه‌نوازی در ایران را چطور ارزیابی می‌کنید؟‌
بداهه نوازی يکی از ارکان بسیار مهم در موسيقی ايرانی محسوب مي‌شود. مبادرت به بداهه نوازی بدون شک نياز به تجربۀ زيادی دارد تا يک نوازنده اين جسارت را پيدا کند که در حضور تعدادی شنونده موسيقی اجرا کند. مسلما رسیدن به این مرحله و غوطه‌ور شدن در فضايی انتزاعی، مستلزم داشتن دانش کافی و جسارت است که به مرور زمان و تکرار اجراهای گوناگون به‌تدریج بدست می‌آيد. علاوه بر آن نگاه و باور اين نکته که موسيقی ایرانی دارای چنین خصيصه‌اي است از جانب یک نوازنده الزامی است، چرا که بسياری از موسيقي‌دانان ايرانی اهميت چندانی برای بداهه نوازی قائل نيستند و در طول عمر نوازندگيشان به آن مبادرت نمی‌ورزند. نقش یک استاد در تعريف، انتقال و بوجود آوردن چنين حسی مي‌تواند نقش بسزایی داشته باشد. مثال بارز انتقال اين حس را مي‌توان در شاگردان زنده ياد استاد محمدرضا لطفی شاهد بود. اکثر کسانی که نزد ایشان شاگردی کرده بودند با ماهیت کلی بداهه نوازی آشنایی پيدا کرده بودند و کمابیش از چنين توانایی برخوردارند.

در مقايسه با نسل پيشین بداهه نوازی کمرنگ تر شده، که یک دليل آن انتقال ندادن این فرم از سوی استاد به شاگرد بوده و دلیل دیگر آن میتواند معطوف بودن ذهن موسیقیدانان نسل امروز به خلق آثار ساختاری مشخص یا کمپوزیسیون باشد. شاید اگر این نکته برای موسیقیدانان کمی جا بیفتد که الزاما قرار نیست هر کس آهنگساز باشد؛ این دریچه را بر روی آنها بگشاید تا استعداد نهانی خود را در بداهه نوازی کشف و تقویت کنند، که البته عکس این مطلب نیز صادق است. اصولا اگر ما بتوانيم درک بیشتری از تفاوت بين واژه هایی مانند نوازنده، بداهه نواز، آهنگساز یا موزیکولوگ و…پیدا کنيم شاید تکلیفمان کمی مشخص تر بشود. 
 
  • * وقتی به عنوان  یک نوازنده با موزیسینی ایرانی فعالیت می‌کنید با نوازندگانی از فرهنگ‌های دیگر متفاوت است؟
مسلما تفاوت دارد. موسیقی زباني است ورای زبان کلام و بارها شاهد آن بوده‌ايم که دو نوازنده از دو کشور و فرهنگ متفاوت، که با زبان محاوره ای خود نمی‌توانند با یکدیگر ارتباط بگیرند، با زبان موسیقی و ساز خود ارتباط می‌گیرند، تجربه‌ای که من بارها برایم پیش آمده. اين ارتباط و برقراری دیالوگ در نوع خود بسیار زیباست و تا به حال موسیقی‌های تلفیقی قابل توجهی هم از چنین همکاری‌ها به‌وجود آمده، ولی تجربه‌ای که من داشته ام، زمانی که در کنار یک نوازندۀ ایرانی ساز نواخته‌ام از لحاظ حسی بسیار غنی‌تر و آشناتر بوده تا با یک نوازندۀ غیر ایرانی؛ چرا که ریشه های فرهنگی مشترک در شکل گیری یک ارتباط روحی و عاطفی نقش مهمی ایفا می نماید. این درست مثل حسی میماند که مثلا در یک کشور خارجی در خیابان قدم میزنید که همه به یک زبان دیگری صحبت میکنند و ناگهان متوجه می‌شوید که دو رهگذر با هم به زبان فارسی صحبت می‌کنند. بی اختیار بر می‌گردید و نگاه می‌کنید و ناخودآگاه احساس دلگرمی میکنید که در دیار غریب تنها نیستید...
 
  • * «پنداریک» در این سال‌ها با چه تغییراتی همراه شده است؟‌ برنامه‌ای برای اجرای برنامه تنها با این ساز وجود دارد؟‌
این ساز اخیرا در ایران توسط شرکت HaPa که حاصل همکاری من با شرکت پادوک است؛ با کیفیتی بسیار بهتر تولید شده که مرکز پخش آن فروشگاه حلمی و سایر فرشگاه های معتبر ساز است. پوست این سازها همچنان ساختۀ شرکت Remo تحت عنوان Fiber Skin است، این پوست‌ها از الیف مصنوعی بسیار مقاومی ساخته شده‌اند و در شرایط آب و هوایی مختلف کوچک‌ترین تغییری از لحاظ میزان کشش و کوک نمی‌کنند. خود دایره‌ها هم از چوب با کیفیت بسیار بالایی ساخته شده‌اند که در صدا دهی ساز تاثیر بسزایی داشته و از مدل های قدیمی که خارج از ایران ساخته میشد از کیفیت بسیار بهتری برخوردارند و تمام سایزها ی آن قابلیت کوک شدن دارند. البته نام این ساز که به نام پنداریک شناخته شده بود به نام پژواک تغییر کرده است. ساز های کوبه ای دیگری هم از جمله دف کوکی و ثابت، دایره ی آذری و تمبک جامی ساخته شده که سعی بر این داشته ایم از لحاظ صدا دهی به کیفیت مطلوب برسیم. 
 
  • * دربارۀ اجرای اخیرتان در فرهنگسرای نیاوران همراه با آقای بیگلر و همچنین برنامه‌های آتی‌اتان در ایران و خارج از کشور توضیح می‌دهید؟‌
با اقای پویان بیگلر روز ۵ شهریور در سالن فرهنگسرای نیاوران یک کنسرت بداهه نوازی داشتیم که خودمان از حس اجرا راضی بودیم و نظرات مثبتی از شنوندگان شنیدیم. در اصل این اجرا به گونه‌ای يک رونمایی بود از آلبوم اخیری که باز به‌صورت بداهه ضبط شده بود. نام این آلبوم «سازِ آیان» است که به تازگی منتشر شده است .در ماه های آتی با گروه نشان که متشکل از نوازندگان توانا همچون سیامک جهانگیری - نی ، سعید نایب محمدی - عود و اصغر عربشاهی - تار است، به اجرای موسیقی سازی خواهیم پرداخت و در حال حاضر برنامه اجرایی در خارج از کشور به دلیل تمرکز بر ساخت ساز های ذکر شده نخواهم داشت. این روزها همچنین به عنوان داوردر جشنوارۀ موسیقی جوان نیز فعالیت می‌کنم.
منبع: 
اختصاصی موسیقی ما
تاریخ انتشار : چهارشنبه 10 شهریور 1395 - 14:28

برچسب ها:

دیدگاه‌ها

چهارشنبه 10 شهریور 1395 - 16:25

من آقای حدادی رو دوست دارم...
اما...
از ایشون نقل شده که: «به تحولی که با فرهنگ جامعۀ گام بردارد معتقدم».
ببخشید مگه ما تحول ِ فرهنگی هم داریم؟؟؟
ما که جز واردات بی‌فرهنگی ِ غربی چیز دیگه‌ای در دهه اخیر نداشتیم...
از زمانی که «اندروید» وارد بازار موبایل ایران شد.
این‌همه مسئولین فرهنگی تلاش می‌کنن مردم به فرهنگ ایرانی و اون چیزی که برای اون‌ها مناسبه روی بیارن باز اون‌ها میرن سراغ محتوی شبکه‌های خارج از ایران که آشکاره که ترویج بی‌فرهنگیه.

«هر دم از اين باغ بري ميرسد، تازه تر از تازه تري ميرسد»

جوان ایرانی متاسفانه دنبال کارهای فست‌فودیه (ارزون و الکی)!

منظورم از غرب‌زدگی، تقلیدهای جوان ِ ایرانی از تلاش برای نزدیک شدن به «پاوارتی» نیست.
منظور جنوب‌شهری‌های آمریکایی و انگلیسیه که چندین بیماری ِ پرخطر دارن و اصلا هدفشون از اون اطوارها، موزیک نیست و مسائل دیگه‌ای پشت پردست.
جوان ایرانی از تکنولوژی ِ فست‌فودی و پوچ اون جنوب‌شهری استفاده می‌کنه چراکه بسیار آسان و بی‌هزینست.

چرا کسی نتونست راه این آهنگسازان بزرگ رو ادامه بده؟
مگه «تحول فرهنگی» همین نیست که ما در امتداد گذشته موفق به آینده پیش بریم!؟
پس کجاست؟

آیا منظور از «تحول»، «تحول رایانه‌ای در تخفیف موسیقی ارکستری به موسیقی جنوب‌شهری آمریکایی» است؟؟؟

یکشنبه 14 شهریور 1395 - 04:28
a.d

آقای عزیز اون موسیقی جنوب شهری آمریکا که میگید موسیقی جز رو هم همراه داشته که درک یک میزانش هم برای شما سخته!!انقدر شعاری به همه چیز نگاه نکنید!!
هر چند نازل شدن سطح موسیقی بسیاری درسته ولی ربطی به جنوب شهرآمریکا نداره چون حتی نزدیکش هم نمیتونن بشن!

188.159.212.226

افزودن یک دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Plain text

  • هیچ تگ HTML ی مجاز نیست.
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.



دانلود پژمان حدادی: به تحولی در هنر که با فرهنگ جامعه گام بردارد معتقدم | موسیقی ما