گفتوگو با آهنگساز آلبوم «در بهار تو را صدا کردم» با شعر و خوانش «احمدرضا احمدی»
عماد توحیدی: مسالهی ساده انگاری به شدت دامن هنر ایران را گرفته است
موسیقی ما – بهانهی این گفتوگو انتشار آلبوم «در بهار تو را صدا کردم» با شعر و خوانش «احمدرضا احمدی» و موسیقی «عماد توحیدی» است. این آهنگساز که پیش از این ساخت موسیقی آلبومهای شعر خوانی «ازدحام سکوت» با خوانش بهروز رضوی از اشعار ارفع کرمانی و «شمس جان» با مثنوی خوانی عبدالجبار کاکایی را در کارنامه دارد از تجربه جدید خود در این عرصه میگوید:
از دیدگاه شما ساختار مطلوب همراهی موسیقی و شعر چیست؟
این مساله را میتوان از وجوه متعددی بررسی کرد. برخی معتقدند در مسیر همراهی این دو موسیقی نباید بیان خاص و مشخصی را دنبال کرد و همراهی ذهن شنونده با شعر در اولویت است و برخی در مخالفت با این نظر اعتقاد بر بیان مستقل موسیقی و شعر با در نظر گرفتن اشتراکات حسی کلی فی مابین دارند. دیدگاه من از این همراهی هنرمندانه ایجاد فضایی با فرمولهای مشخص نیست؛ به همین دلیل است که من هیچ زمانی موسیقی ساخته شده برای یک قطعه شعر را برای قطعه شعری دیگر به کار نمیبرم. اینکه بهطور مثال یک تم عاشقانه را برای اشعار عاشقانه متعددی استفاده کنیم مشخص کنندهی این نکته است که کاربرد موسیقی در کنار شعرخوانی امری تزیینی و برای پرکردن فضا و رنگ آمیزی تفننی-حسی خوانش شعر است. در حالی که موسیقی باید توان همگونی حسی و اندیشگی منحصر به یک قطعه شعر را داشته باشد.
این نکته در نهایت به افزایش نفوذ شعر بر مخاطب کمک میکند؟
دقیقاً! وقتی سازندهی موسیقی به شرط آگاهی از ادبیات، برداشتی مولف از شعر داشته باشد در پروسه ساخت هر قطعه میتواند موازی با شعر و حتی متضاد با آن عمل کند. گاه با موسیقی به کشف معنایی خاص در بیتی یاری رساند و گاه ابهام و لایه های متعدد معنا را بهرخ کشد. درنهایت هدف این است که رخ نمایی و تاثیر هر دو هنر در مسیری واحد باشد.
به آگاهی موسیقیدان از ادبیات اشاره کردید! میزان این آگاهی در اهالی موسیقی را چگونه ارزیابی میکنید؟
ببینید من در مصاحبه دیگری هم گفته بودم که معدل سطح موسیقیشناسی شاعران و ترانه سرایان فعلی در مقایسه با گذشتههای نه چندان دور، وضعیت نابسامانی دارد. متاسفانه سطح فهم موسیقایی امثال بیژن ترقی، اسماعیل نواب صفا، معینی کرمانشاهی یا پرویز وکیلی و دیگران در نسلهای بعد تکرار نشد. بسیاری از فعالان عرصه شعر و ترانه از آشنایی حداقلی با موسیقی برخوردار نیستند. از طرفی این ماجرا در موسیقیدان امروز هم قابل مشاهده است. بسیاری اهالی موسیقی هم در حوزه ادبیات ناتوان و فاقد مطالعات جدی هستند و بهطور غریزی بر روی هر شعر و ترانهای با هر سطحی، ملودی مینویسند و آنچه که اهمیتی ندارد پیوندهای معناشناختی کلام با ملودی است. در این بین مدیران موسیقی هم که عموماً نه شناختی جدی از موسیقی دارند و نه از ادبیات و کار را به شوراها و مشاوران میان مایه خود میسپارند. شما کارنامه داوود پیرنیا و هوشنگ ابتهاج و احمدرضا احمدی در حوزه شعر و موسیقی را با عملکرد مدیران این دهه ها قیاس کنید، بی شک ما در حال تجربه یک سیر قهقرایی هستیم که سوء کارکرد برخی پدیدههای رسانهای و تکنولوژیک امروز نیز به این سقوط کمک میکند.
از آسیبهای مدیریت موسیقی گفتید و بهنظر میآید یکی از دلایل جدی افت کیفیت آثار تولیدی فعلی موسیقی ایران همین مدیریت کلان در موسیقی است.
بی تردید! برنامه های شعر و موسیقی «گلها» در جامعهای با ٨٥ درصد بیسواد چنان تحولی ایجاد میکند که صنعت چاپ و انتشار مجموعه اشعار قدما و معاصران را از سکون و سکوت به رونق و اقبال می رساند. شعرخوانی روشنک، آذر پژوهش، رضا معینی و...مورد توجه بسیاری از مخاطبان رادیو قرار میگیرد و صفحه های گرام بسیاری از این برنامه منتشر و دست به دست میشود. چرا؟ چون پیرنیا و بعدتر ابتهاج در مدیریت موسیقی رادیو و در حوزه کار خود کارشناسند. احمدرضا احمدی به عنوان مدیر کانون بهدلیل اینکه شاعر موسیقی شناسی است، متولی تولید آثار ارجمندی در حوزه معرفی شعر کلاسیک و نو با شعر خوانی آثاری از سعدی و حافظ و مولانا و ابوسعید ابوالخیر و رودکی و خیام تا نیما و شاملو و نادرپور و رحمانی و ابتهاج و شهریار و اخوان میشود. او برخی از آثار را با صدای خود شاعر و شعر سعدی را به ابتهاج، مولانا و حافظ و نیما را به شاملو میسپارد. احمدی حتی تدوین و معرفی ردیف موسیقی ایرانی را با آواز شجریان و ساز اساتید دیگر و دهها اثر مفید دیگر را در زمینه های شعر و داستان کودکان و معرفی بزرگان موسیقی ایران و جهان را با صدای بزرگانی چون منوچهر انور، فیروزه امیر معز، بیژن مفید و مظفر مقدم را موجب میشود. در زمینه موسیقی نواحی ایران هم آثار فوق العاده ای را مدیریت و تولید میکند، نتیجه را ببینید و قضاوت کنید. «نتایج»، عملکرد را روشن میکند. کدام مدیر موسیقی در این سالها از مشاوره احمدی و ابتهاج استفاده کرده؟ کدام یکی حتی با پیشینه مدیریت موسیقی و کارنامه مدیران قبل از خود آشناست؟
نمونههای صدای شاعر تولید شده در کانون فکری کودکان و نوجوانان شاید اولین تجربیات جدی همگامی موسیقی با شعر خوانی است. ارزیابی شما از کیفیت تولید این آثار تا امروز چیست؟
ما با دو جریان جدی در مورد انتشار شعرخوانی با ترکیب موسیقی متن در ابتدای دهههای پنجاه و شصت روبروییم. تولیدات کانون با نظارت احمدرضا احمدی و فعالیت شرکت فرهنگی هنری ابتکار که آثاری چون «کاشفان فروتن شوکران» و «قاصدک» و «سکوت سرشار از ناگفته هاست» را در این ژانر منتشر کرد. هر دو جریان نزد دوستداران ادبیات محبوب بودند و جدای از همسویی قابل قبول شعر و موسیقی، شرایط خاص اجتماعی و سیاسی جامعه نیز در این محبوبیت نقش آفرین بوده است. در دهه هفتاد و هشتاد نمونههای ناموفقی از شعرخوانیها با صدای برخی شاعران و بازیگران منتشر شد که اجرای اشعار و استفاده دم دستی از قطعات آهنگسازان که موسیقی را در کاربردی دیگر و نه شعر خوانی ساخته بودند، بزرگترین لطمه را به این جریان زد و سادهانگاری حاکم بر این آثار موجب ادامه تولید این قبیل آثار ضعیف تا بهحال شده است. امروز هم بهدلیل ازدیاد استودیوهای خانگی و ضبط آسان صدا توسط یک میکروفون و لب تاپ و البته توهم شاعرانگی برخی، شاهد شعرخوانی های بعضاً فاجعه با موسیقیهای بیربط هستیم. مسالهی ساده انگاری به شدت دامن هنر ایران را گرفته است و در تمامی حوزه ها فراگیر است. بازیگر شعر میگوید و کارگردان نمایشگاه نقاشی میگذارد و مجری داستان مینویسد و ...آنچه که مهم نیست کیفیت است.
آیا خوانش ترانه نیز از الگوهای همراهی شعر کلاسیک و موسیقی تبعیت میکند؟
در شعر خوانی طبعاً ما با نظام رسمیتری از زبان روبروییم و در ساحت خوانش ترانه بهدلیل وجوه محاورهای و مردمی متن نیاز به لحن و حس گفتاری دیگری است، هر چند این نکته بسیار مهم است که در دکلمه ترانه به ظرفیتهای شاعرانگی والای متن نیاز است که با حس بیان درست کلمات در رویکردی شخصی تر و عاطفی تر نسبت به شعرخوانی همراه باشد.
نظرتان راجع به خوانش شعر توسط خود شاعر چیست؟ به هر حال او بیشترین آشنایی را با متن خویش دارد و احتمال غلط خوانی و تفاسیر نابجای معنایی از متن به حداقل میرسد.
در شعر فارسی از گذشته بهجز شاعران، شعرخوانانی بودهاند که شعر شاعران را به لحاظ آواشناسی، زبان شناسی و زیباییشناسی بهتر از شاعران اجرا میکردند و از همان دیرباز در برخی متون آمده که: «شعرگویان جان فدای شعرخوانان میکنند».در دهه هشتاد و نود بسیاری از شاعران نمونه های ضعیفی از خوانش شعر خود را منتشر کردند که حتی به سطح ادبی آثار ایشان لطمه زد. معدود شاعرانی چون احمد شاملو و احمدرضا احمدی همزمان هم در تالیف و هم در اجرا شاخصاند. این مطلقاً به معنای بی ارج بودن شعرخوانی دیگر شاعران نیست؛ اما مبحث تولید و انتشار و التزام به اصل «چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد» ماجرای دیگری است. طبعاً نکاتی که اشاره کردید در کنار وجود توان بالای دکلماسیون و اجرای ارجمند متن نتیجهای درخشان را رقم میزند.
شما در آلبوم «ازدحام سکوت» با صدای بهروز رضوی بر خلاف سنت حاکم بر ساخت موسیقی برای شعر در نمونههای منتشر شده، برای هفده غزل ارفع کرمانی هفده موسیقی متفاوت را طراحی کردید. در آلبوم منتشر نشده «شمس جان» که حکایت کنیزک و پادشاه از دفتر اول مثنوی مولاناست با صدای عبدالجبار کاکایی و داوود آزاد است این رویه یعنی ساخت اختصاصی موسیقی برای هر شعر را پیگیری و حالا در آلبوم «در بهار تو را صدا کردم» با شعر و صدای احمدرضا احمدی بار دیگر برای هر شعر ، موسیقی مستقلی ساختید. در این مورد توضیح میدهید؟
اعتقاد من برای طراحی موسیقی در این گونه برداشت قریب به تالیف مستقل از فضای حسی و محتوایی هر شعر است.هر قطعه شعر در خدمت انتقال محتوایی خاص است و موسیقی باید این محتوا را به زبان خویش ترجمه کند. این که پنج قطعهی موسیقی در یک آلبوم شعر خوانی در یک نقش تزیینی یا پاساژگونه بین قطعات شعر تکرار شوند موجب هم نشینی باقدرت کلام و موسیقی نمیشود. احتمال افزایش حوزه نفوذ شعر بر مخاطب به طراحی هوشمندانه موسیقی مربوط است. این که مثلاً با تکیه بر روح حماسی مجموعهای از اشعار در خلال شنود شعر قطعاتی fanfare شنیده شوند آسان گیری موضوع است که موجب تجلی کاربرد تزیینی و باری به هر جهتی موسیقی است. تلاش من این است که موسیقی و شعر چندان در هم تنیده شوند که جدایی ناپذیر باشند و تاثیر یکی از قوت و قدرت دیگری کم نکند و یا به آن اضافه نکند، نسخهای خلاقانه از شعر در قالب نت ها و همه چیز در مسیر انتقال احساس و محتوا.
ز تجربه کار با احمدرضا احمدی بگویید.
جایگاه ممتاز و موثر احمدرضا احمدی که با زبانی ساده به ایجاد ساختارهای بدیع و فرمهای نو و همچنین پرشهای ذهنی متنوع و پیچیده در شعر معاصر دست یافته، روشن است و بیتردید او از پایه های اصلی شعر مدرن فارسی است. از سویی قطعاً همکاری با کسی که در کانون فکری کودکان و نوجوانان متولی انتشار آثار متعددی در این زمینه بوده است برای من بسیار دلنشین بود. نسل من با صفحهها و کتابهای کانون بزرگ شدند و فرصت همکاری با سکاندار تولید دهها اثر خاطره انگیز شعر و داستان موثر در تربیت فرهنگی یک نسل بسیار مغتنم بود و پیشنهاد این همکاری را بی درنگ و بدون توجه به بودجه ناچیز پروژه پذیرفتم. به دلیل شرایط خاص جسمانی جناب احمدی ناگزیر به ضبط شعر خوانی در منزل ایشان بودیم. بهدلیل انتشار ویژه نامه جنگ مس در اسفند سال گذشته تهیه کننده مصّر بود که ظرف ده روز پروسه تولید به انجام رسد و نسخهای از آلبوم ضمیمه این ویژه نامه شود. خوشبختانه علیرغم زمان اندک و بودجه ناچیز و درگیر بودن همزمان من با ساخت موسیقی سریال «خاک گرم» که از شبکه یک پخش میشد، توانستیم پروژه را به انجام برسانیم و پرونده شعر احمدرضا احمدی با ضمیمه شعر خوانی ایشان در فصلنامه وزین «جنگ مس» با سردبیری مجتبی احمدی منتشر شد. خوشبختانه احمدرضا احمدی و من هردو از نتیجه این همکاری خرسندیم. در اینجا موظفم از آرش صفدری و وحید اختری دو دوست بسیار عزیز و هنرمندم که بیست و چهار ساعت شبانه روز مددرسان من بودند تشکر کنم. نسخه مستقل این آلبوم هم به تازگی توسط کانون فرهنگی هنری نی داوود منتشر شده است که آماده پخش است.
از دیدگاه شما ساختار مطلوب همراهی موسیقی و شعر چیست؟
این مساله را میتوان از وجوه متعددی بررسی کرد. برخی معتقدند در مسیر همراهی این دو موسیقی نباید بیان خاص و مشخصی را دنبال کرد و همراهی ذهن شنونده با شعر در اولویت است و برخی در مخالفت با این نظر اعتقاد بر بیان مستقل موسیقی و شعر با در نظر گرفتن اشتراکات حسی کلی فی مابین دارند. دیدگاه من از این همراهی هنرمندانه ایجاد فضایی با فرمولهای مشخص نیست؛ به همین دلیل است که من هیچ زمانی موسیقی ساخته شده برای یک قطعه شعر را برای قطعه شعری دیگر به کار نمیبرم. اینکه بهطور مثال یک تم عاشقانه را برای اشعار عاشقانه متعددی استفاده کنیم مشخص کنندهی این نکته است که کاربرد موسیقی در کنار شعرخوانی امری تزیینی و برای پرکردن فضا و رنگ آمیزی تفننی-حسی خوانش شعر است. در حالی که موسیقی باید توان همگونی حسی و اندیشگی منحصر به یک قطعه شعر را داشته باشد.
این نکته در نهایت به افزایش نفوذ شعر بر مخاطب کمک میکند؟
دقیقاً! وقتی سازندهی موسیقی به شرط آگاهی از ادبیات، برداشتی مولف از شعر داشته باشد در پروسه ساخت هر قطعه میتواند موازی با شعر و حتی متضاد با آن عمل کند. گاه با موسیقی به کشف معنایی خاص در بیتی یاری رساند و گاه ابهام و لایه های متعدد معنا را بهرخ کشد. درنهایت هدف این است که رخ نمایی و تاثیر هر دو هنر در مسیری واحد باشد.
به آگاهی موسیقیدان از ادبیات اشاره کردید! میزان این آگاهی در اهالی موسیقی را چگونه ارزیابی میکنید؟
ببینید من در مصاحبه دیگری هم گفته بودم که معدل سطح موسیقیشناسی شاعران و ترانه سرایان فعلی در مقایسه با گذشتههای نه چندان دور، وضعیت نابسامانی دارد. متاسفانه سطح فهم موسیقایی امثال بیژن ترقی، اسماعیل نواب صفا، معینی کرمانشاهی یا پرویز وکیلی و دیگران در نسلهای بعد تکرار نشد. بسیاری از فعالان عرصه شعر و ترانه از آشنایی حداقلی با موسیقی برخوردار نیستند. از طرفی این ماجرا در موسیقیدان امروز هم قابل مشاهده است. بسیاری اهالی موسیقی هم در حوزه ادبیات ناتوان و فاقد مطالعات جدی هستند و بهطور غریزی بر روی هر شعر و ترانهای با هر سطحی، ملودی مینویسند و آنچه که اهمیتی ندارد پیوندهای معناشناختی کلام با ملودی است. در این بین مدیران موسیقی هم که عموماً نه شناختی جدی از موسیقی دارند و نه از ادبیات و کار را به شوراها و مشاوران میان مایه خود میسپارند. شما کارنامه داوود پیرنیا و هوشنگ ابتهاج و احمدرضا احمدی در حوزه شعر و موسیقی را با عملکرد مدیران این دهه ها قیاس کنید، بی شک ما در حال تجربه یک سیر قهقرایی هستیم که سوء کارکرد برخی پدیدههای رسانهای و تکنولوژیک امروز نیز به این سقوط کمک میکند.
از آسیبهای مدیریت موسیقی گفتید و بهنظر میآید یکی از دلایل جدی افت کیفیت آثار تولیدی فعلی موسیقی ایران همین مدیریت کلان در موسیقی است.
بی تردید! برنامه های شعر و موسیقی «گلها» در جامعهای با ٨٥ درصد بیسواد چنان تحولی ایجاد میکند که صنعت چاپ و انتشار مجموعه اشعار قدما و معاصران را از سکون و سکوت به رونق و اقبال می رساند. شعرخوانی روشنک، آذر پژوهش، رضا معینی و...مورد توجه بسیاری از مخاطبان رادیو قرار میگیرد و صفحه های گرام بسیاری از این برنامه منتشر و دست به دست میشود. چرا؟ چون پیرنیا و بعدتر ابتهاج در مدیریت موسیقی رادیو و در حوزه کار خود کارشناسند. احمدرضا احمدی به عنوان مدیر کانون بهدلیل اینکه شاعر موسیقی شناسی است، متولی تولید آثار ارجمندی در حوزه معرفی شعر کلاسیک و نو با شعر خوانی آثاری از سعدی و حافظ و مولانا و ابوسعید ابوالخیر و رودکی و خیام تا نیما و شاملو و نادرپور و رحمانی و ابتهاج و شهریار و اخوان میشود. او برخی از آثار را با صدای خود شاعر و شعر سعدی را به ابتهاج، مولانا و حافظ و نیما را به شاملو میسپارد. احمدی حتی تدوین و معرفی ردیف موسیقی ایرانی را با آواز شجریان و ساز اساتید دیگر و دهها اثر مفید دیگر را در زمینه های شعر و داستان کودکان و معرفی بزرگان موسیقی ایران و جهان را با صدای بزرگانی چون منوچهر انور، فیروزه امیر معز، بیژن مفید و مظفر مقدم را موجب میشود. در زمینه موسیقی نواحی ایران هم آثار فوق العاده ای را مدیریت و تولید میکند، نتیجه را ببینید و قضاوت کنید. «نتایج»، عملکرد را روشن میکند. کدام مدیر موسیقی در این سالها از مشاوره احمدی و ابتهاج استفاده کرده؟ کدام یکی حتی با پیشینه مدیریت موسیقی و کارنامه مدیران قبل از خود آشناست؟
نمونههای صدای شاعر تولید شده در کانون فکری کودکان و نوجوانان شاید اولین تجربیات جدی همگامی موسیقی با شعر خوانی است. ارزیابی شما از کیفیت تولید این آثار تا امروز چیست؟
ما با دو جریان جدی در مورد انتشار شعرخوانی با ترکیب موسیقی متن در ابتدای دهههای پنجاه و شصت روبروییم. تولیدات کانون با نظارت احمدرضا احمدی و فعالیت شرکت فرهنگی هنری ابتکار که آثاری چون «کاشفان فروتن شوکران» و «قاصدک» و «سکوت سرشار از ناگفته هاست» را در این ژانر منتشر کرد. هر دو جریان نزد دوستداران ادبیات محبوب بودند و جدای از همسویی قابل قبول شعر و موسیقی، شرایط خاص اجتماعی و سیاسی جامعه نیز در این محبوبیت نقش آفرین بوده است. در دهه هفتاد و هشتاد نمونههای ناموفقی از شعرخوانیها با صدای برخی شاعران و بازیگران منتشر شد که اجرای اشعار و استفاده دم دستی از قطعات آهنگسازان که موسیقی را در کاربردی دیگر و نه شعر خوانی ساخته بودند، بزرگترین لطمه را به این جریان زد و سادهانگاری حاکم بر این آثار موجب ادامه تولید این قبیل آثار ضعیف تا بهحال شده است. امروز هم بهدلیل ازدیاد استودیوهای خانگی و ضبط آسان صدا توسط یک میکروفون و لب تاپ و البته توهم شاعرانگی برخی، شاهد شعرخوانی های بعضاً فاجعه با موسیقیهای بیربط هستیم. مسالهی ساده انگاری به شدت دامن هنر ایران را گرفته است و در تمامی حوزه ها فراگیر است. بازیگر شعر میگوید و کارگردان نمایشگاه نقاشی میگذارد و مجری داستان مینویسد و ...آنچه که مهم نیست کیفیت است.
آیا خوانش ترانه نیز از الگوهای همراهی شعر کلاسیک و موسیقی تبعیت میکند؟
در شعر خوانی طبعاً ما با نظام رسمیتری از زبان روبروییم و در ساحت خوانش ترانه بهدلیل وجوه محاورهای و مردمی متن نیاز به لحن و حس گفتاری دیگری است، هر چند این نکته بسیار مهم است که در دکلمه ترانه به ظرفیتهای شاعرانگی والای متن نیاز است که با حس بیان درست کلمات در رویکردی شخصی تر و عاطفی تر نسبت به شعرخوانی همراه باشد.
نظرتان راجع به خوانش شعر توسط خود شاعر چیست؟ به هر حال او بیشترین آشنایی را با متن خویش دارد و احتمال غلط خوانی و تفاسیر نابجای معنایی از متن به حداقل میرسد.
در شعر فارسی از گذشته بهجز شاعران، شعرخوانانی بودهاند که شعر شاعران را به لحاظ آواشناسی، زبان شناسی و زیباییشناسی بهتر از شاعران اجرا میکردند و از همان دیرباز در برخی متون آمده که: «شعرگویان جان فدای شعرخوانان میکنند».در دهه هشتاد و نود بسیاری از شاعران نمونه های ضعیفی از خوانش شعر خود را منتشر کردند که حتی به سطح ادبی آثار ایشان لطمه زد. معدود شاعرانی چون احمد شاملو و احمدرضا احمدی همزمان هم در تالیف و هم در اجرا شاخصاند. این مطلقاً به معنای بی ارج بودن شعرخوانی دیگر شاعران نیست؛ اما مبحث تولید و انتشار و التزام به اصل «چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد» ماجرای دیگری است. طبعاً نکاتی که اشاره کردید در کنار وجود توان بالای دکلماسیون و اجرای ارجمند متن نتیجهای درخشان را رقم میزند.
شما در آلبوم «ازدحام سکوت» با صدای بهروز رضوی بر خلاف سنت حاکم بر ساخت موسیقی برای شعر در نمونههای منتشر شده، برای هفده غزل ارفع کرمانی هفده موسیقی متفاوت را طراحی کردید. در آلبوم منتشر نشده «شمس جان» که حکایت کنیزک و پادشاه از دفتر اول مثنوی مولاناست با صدای عبدالجبار کاکایی و داوود آزاد است این رویه یعنی ساخت اختصاصی موسیقی برای هر شعر را پیگیری و حالا در آلبوم «در بهار تو را صدا کردم» با شعر و صدای احمدرضا احمدی بار دیگر برای هر شعر ، موسیقی مستقلی ساختید. در این مورد توضیح میدهید؟
اعتقاد من برای طراحی موسیقی در این گونه برداشت قریب به تالیف مستقل از فضای حسی و محتوایی هر شعر است.هر قطعه شعر در خدمت انتقال محتوایی خاص است و موسیقی باید این محتوا را به زبان خویش ترجمه کند. این که پنج قطعهی موسیقی در یک آلبوم شعر خوانی در یک نقش تزیینی یا پاساژگونه بین قطعات شعر تکرار شوند موجب هم نشینی باقدرت کلام و موسیقی نمیشود. احتمال افزایش حوزه نفوذ شعر بر مخاطب به طراحی هوشمندانه موسیقی مربوط است. این که مثلاً با تکیه بر روح حماسی مجموعهای از اشعار در خلال شنود شعر قطعاتی fanfare شنیده شوند آسان گیری موضوع است که موجب تجلی کاربرد تزیینی و باری به هر جهتی موسیقی است. تلاش من این است که موسیقی و شعر چندان در هم تنیده شوند که جدایی ناپذیر باشند و تاثیر یکی از قوت و قدرت دیگری کم نکند و یا به آن اضافه نکند، نسخهای خلاقانه از شعر در قالب نت ها و همه چیز در مسیر انتقال احساس و محتوا.
ز تجربه کار با احمدرضا احمدی بگویید.
جایگاه ممتاز و موثر احمدرضا احمدی که با زبانی ساده به ایجاد ساختارهای بدیع و فرمهای نو و همچنین پرشهای ذهنی متنوع و پیچیده در شعر معاصر دست یافته، روشن است و بیتردید او از پایه های اصلی شعر مدرن فارسی است. از سویی قطعاً همکاری با کسی که در کانون فکری کودکان و نوجوانان متولی انتشار آثار متعددی در این زمینه بوده است برای من بسیار دلنشین بود. نسل من با صفحهها و کتابهای کانون بزرگ شدند و فرصت همکاری با سکاندار تولید دهها اثر خاطره انگیز شعر و داستان موثر در تربیت فرهنگی یک نسل بسیار مغتنم بود و پیشنهاد این همکاری را بی درنگ و بدون توجه به بودجه ناچیز پروژه پذیرفتم. به دلیل شرایط خاص جسمانی جناب احمدی ناگزیر به ضبط شعر خوانی در منزل ایشان بودیم. بهدلیل انتشار ویژه نامه جنگ مس در اسفند سال گذشته تهیه کننده مصّر بود که ظرف ده روز پروسه تولید به انجام رسد و نسخهای از آلبوم ضمیمه این ویژه نامه شود. خوشبختانه علیرغم زمان اندک و بودجه ناچیز و درگیر بودن همزمان من با ساخت موسیقی سریال «خاک گرم» که از شبکه یک پخش میشد، توانستیم پروژه را به انجام برسانیم و پرونده شعر احمدرضا احمدی با ضمیمه شعر خوانی ایشان در فصلنامه وزین «جنگ مس» با سردبیری مجتبی احمدی منتشر شد. خوشبختانه احمدرضا احمدی و من هردو از نتیجه این همکاری خرسندیم. در اینجا موظفم از آرش صفدری و وحید اختری دو دوست بسیار عزیز و هنرمندم که بیست و چهار ساعت شبانه روز مددرسان من بودند تشکر کنم. نسخه مستقل این آلبوم هم به تازگی توسط کانون فرهنگی هنری نی داوود منتشر شده است که آماده پخش است.
تاریخ انتشار : سه شنبه 28 خرداد 1398 - 12:50
افزودن یک دیدگاه جدید