یاد بعضی نفرات -14؛ روح الله حالقی (با صدای سارا بهرامی)
در یاد و ستایش اسطوره های جاودان موسیقی در قرن اخیر
تدوین:
نویسنده متن:
موسیقی ما- نغمهی «ای ایران» کفایت میکند برای جاودانگی «روحالله خالقی». تصور کنید تهرانِ تحتِ اشغالِ زمان جنگ جهانی دوم را. متفقین پرچمشان را در پادگان استرآباد به اهتزار درآورده بودند. یک روز حسینِ گلِگلاب شاهد دعوای سربازی انگلیسی با درجهداری ایرانی میشود و اهانتی که به افسرِ ایرانی میشود. «گل گلاب» میآید پیشِ خالقی و میگوید: «شعری خواهم گفت تا ایران و روح ایرانی در آن زنده ماند.» خالقی آهنگش مینویسد و بنان میخواند تا بشود سندِ شرافتِ ایران.
«خالقی» جدای از نغمههایش خیلی کارها برای موسیقی این سرزمین کرد. سرگذشتِ موسیقی را نوشت. رییس شورای موسیقی رادیو شد و سرپرست ارکستر گلها و تا آن روزی که سرطان امانش داشت نوشت و نوشت و نوشت تا برای همیشه در «ظهیرالدوله» آرام گرفت.
متن برنامه
میرزاعبداللهخان و همسرش «مخلوقهخانم»، «روحالله» را در باغِ شاهزاده ماکان به دنیا آوردند. پسر چند ماهه بود که آمدند تهران جایی پُشتِ پارک مختارالسلطنه، در خیابان ارامنه مستقر شدند. «میرزاعبدالله» با آن همه منصب دولتی که داشت، بیشتر اوقات در سفر بود؛ اما آنوقت که به تهران میآمد، محفلی میگذاشت و دوستانش میآمدند برای خواندن و نواختن. آنها هم که نبودند، «میرزاعبدالله» تارِ خود را که کاسهای زرد داشت و بزرگ، کوک میکرد و همراهِ مخلوقه خانم، دوتایی مینواختند. گاهی هر دو تار و گاهی هم مخلوقهخانم، کمانچهاش را میآورد برای همراهی با همسر. روحالله با این نواها بزرگ شد و با صدای ویولنِ «رکنالدین خان مختاری» که پشتِ خانهی آنها منزل داشت.
«روحالله» با مخلوصه و کریم (خواهر و برادرش) و خالهشان –مریم- در مدرسهی آمریکاییها درس خواندند. در آن مدرسه، صبحها پیش از رفتنِ دانشآموزان به کلاس درس، «مِستر جُردن» نیایش میخواند و همسرش اُرگ مینواخت و دانشآموزان سرود میخواندند؛ انگار همه چیز دست به دستِ هم داده بودند برای اینکه موسیقی بشود سرنوشتِ پسر؛ «میرزاعبدالله» اما نمیخواست موسیقی بشود همهی زندگی او. برای همین با اینکه او برود کلاسِ ساز مخالف بود و روحالله خودش را مخفی میکرد در پستوی خانه و با تاری که بزرگتر از خودش بود، مینواخت و آنقدر اصرار کرد که سرانجام پدرِ پایانِ یکی از مجالسی که در باغ خانوادگی ترتیب داده بود، به شوهرِ خواهرش، میرزا رحیم کمانچهکِش گفت: «روحالله خیلی به موسیقی علاقه دارد، خوب است حالا دیگر درس ساز را نزد شما آغاز کند.»
داستان از همینجا شروع شد؛ اوجش اما دوستیاش با «نورعلی» بود که تابستانها، مدام خانهی هم بودند و صبح تا شب در کنار هم موسیقی مینواختند و ردیف را دوره میکردند. آگهی مدرسهی «علینقی وزیری» را که دید به آنجا رفت و بدونِ اجازهی پدرش، تحصیل در مدرسهٔ آمریکایی را رها کرد و هر روز پنهانی به مدرسهی عالی موسیقی میرفت. پدر میترسید که بچهاش مطرب شود؛ او اما خالقِ جاودانههای موسیقی ایران شد، صاحبِ نغمههایی چون «مِی ناب، بهار دلنشین، پیمان شکن، حالا چرا، جام جهان بین و...» و البته یکی از مهمترین تاریخنویسان و مولفانِ موسیقی.
همهی اینها را اما بگذارید کنار. همین «ای ایران» کفایت میکند برای جاودانگی کسی چون او. تصور کنید تهرانِ تحتِ اشغالِ زمان جنگ جهانی دوم را. متفقین پرچمشان را در پادگان استرآباد به اهتزار درآورده بودند. یک روز حسینِ گلِگلاب شاهد دعوای سربازی انگلیسی با درجهداری ایرانی میشود و اهانتی که به افسرِ ایرانی میشود. «گل گلاب» میآید پیشِ خالقی و میگوید: «شعری خواهم گفت تا ایران و روح ایرانی در آن زنده ماند.» خالقی آهنگش مینویسد و بنان میخواهد تا بشود سندِ شرافتِ ایران.
«خالقی» جدای از نغمههایش خیلی کارها برای موسیقی این سرزمین کرد. سرگذشتِ موسیقی را نوشت. رییس شورای موسیقی رادیو شد و سرپرست ارکستر گلها و تا آن روزی که سرطان امانش داشت نوشت و نوشت و نوشت تا برای همیشه در «ظهیرالدوله» آرام گرفت.
«خالقی» جدای از نغمههایش خیلی کارها برای موسیقی این سرزمین کرد. سرگذشتِ موسیقی را نوشت. رییس شورای موسیقی رادیو شد و سرپرست ارکستر گلها و تا آن روزی که سرطان امانش داشت نوشت و نوشت و نوشت تا برای همیشه در «ظهیرالدوله» آرام گرفت.
متن برنامه
میرزاعبداللهخان و همسرش «مخلوقهخانم»، «روحالله» را در باغِ شاهزاده ماکان به دنیا آوردند. پسر چند ماهه بود که آمدند تهران جایی پُشتِ پارک مختارالسلطنه، در خیابان ارامنه مستقر شدند. «میرزاعبدالله» با آن همه منصب دولتی که داشت، بیشتر اوقات در سفر بود؛ اما آنوقت که به تهران میآمد، محفلی میگذاشت و دوستانش میآمدند برای خواندن و نواختن. آنها هم که نبودند، «میرزاعبدالله» تارِ خود را که کاسهای زرد داشت و بزرگ، کوک میکرد و همراهِ مخلوقه خانم، دوتایی مینواختند. گاهی هر دو تار و گاهی هم مخلوقهخانم، کمانچهاش را میآورد برای همراهی با همسر. روحالله با این نواها بزرگ شد و با صدای ویولنِ «رکنالدین خان مختاری» که پشتِ خانهی آنها منزل داشت.
«روحالله» با مخلوصه و کریم (خواهر و برادرش) و خالهشان –مریم- در مدرسهی آمریکاییها درس خواندند. در آن مدرسه، صبحها پیش از رفتنِ دانشآموزان به کلاس درس، «مِستر جُردن» نیایش میخواند و همسرش اُرگ مینواخت و دانشآموزان سرود میخواندند؛ انگار همه چیز دست به دستِ هم داده بودند برای اینکه موسیقی بشود سرنوشتِ پسر؛ «میرزاعبدالله» اما نمیخواست موسیقی بشود همهی زندگی او. برای همین با اینکه او برود کلاسِ ساز مخالف بود و روحالله خودش را مخفی میکرد در پستوی خانه و با تاری که بزرگتر از خودش بود، مینواخت و آنقدر اصرار کرد که سرانجام پدرِ پایانِ یکی از مجالسی که در باغ خانوادگی ترتیب داده بود، به شوهرِ خواهرش، میرزا رحیم کمانچهکِش گفت: «روحالله خیلی به موسیقی علاقه دارد، خوب است حالا دیگر درس ساز را نزد شما آغاز کند.»
داستان از همینجا شروع شد؛ اوجش اما دوستیاش با «نورعلی» بود که تابستانها، مدام خانهی هم بودند و صبح تا شب در کنار هم موسیقی مینواختند و ردیف را دوره میکردند. آگهی مدرسهی «علینقی وزیری» را که دید به آنجا رفت و بدونِ اجازهی پدرش، تحصیل در مدرسهٔ آمریکایی را رها کرد و هر روز پنهانی به مدرسهی عالی موسیقی میرفت. پدر میترسید که بچهاش مطرب شود؛ او اما خالقِ جاودانههای موسیقی ایران شد، صاحبِ نغمههایی چون «مِی ناب، بهار دلنشین، پیمان شکن، حالا چرا، جام جهان بین و...» و البته یکی از مهمترین تاریخنویسان و مولفانِ موسیقی.
همهی اینها را اما بگذارید کنار. همین «ای ایران» کفایت میکند برای جاودانگی کسی چون او. تصور کنید تهرانِ تحتِ اشغالِ زمان جنگ جهانی دوم را. متفقین پرچمشان را در پادگان استرآباد به اهتزار درآورده بودند. یک روز حسینِ گلِگلاب شاهد دعوای سربازی انگلیسی با درجهداری ایرانی میشود و اهانتی که به افسرِ ایرانی میشود. «گل گلاب» میآید پیشِ خالقی و میگوید: «شعری خواهم گفت تا ایران و روح ایرانی در آن زنده ماند.» خالقی آهنگش مینویسد و بنان میخواهد تا بشود سندِ شرافتِ ایران.
«خالقی» جدای از نغمههایش خیلی کارها برای موسیقی این سرزمین کرد. سرگذشتِ موسیقی را نوشت. رییس شورای موسیقی رادیو شد و سرپرست ارکستر گلها و تا آن روزی که سرطان امانش داشت نوشت و نوشت و نوشت تا برای همیشه در «ظهیرالدوله» آرام گرفت.
-
یاد بعضی نفرات , سایت موسیقی ما , شمس لنگرودی
-
یاد بعضی نفرات , فرهاد مهراد , سارا رسول زاده , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , فرامرز پایور , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , عارف قزوینی , بهناز جعفری , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , واروژان , افشین هاشمی , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , ابوالحسن صبا , حبیب رضایی , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , مرتضی حنانه , مائده طهماسبی , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , نعمت الله آغاسی , حمیدرضا آذرنگ , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , علینقی وزیری , امیرحسین رستمی , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , مرتضی نی داود , احترام برومند , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , ویگن دِردِریان , آزاده صمدی , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , همایون خرم , ستاره اسکندری , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , بابک بیات , پژمان جمشیدی , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , قمرالملوک وزیری , الهام کردا , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , ناصر چشم آذر , فرهاد آییش , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , محمدرضا لطفی , لیلی رشیدی , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , غلامحسین بنان , بهاره کیان افشار , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , پرویز مشکاتیان , ماهور الوند , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , محمدرضا شجریان , صابر ابر , سایت موسیقی ما
افزودن یک دیدگاه جدید