آشوب - 4
یک اشتباه کوچولو!
- آرش افشار | منتقد موسیقی
اگر کمی افسرده باشیم شاید یک موسیقیِ پاپِ شاد کمی حالمان را عوض کند یا اگر دوست داشتهباشیم در آن اندوه فروبرویم، یک آهنگِ غمگین خیلی راهگشاست! اما فرض کنید که بخواهیم مشکلی را که باعثِ آن افسردگی شده، تحلیل کنیم. نه! هیچشکلی از موسیقیِ پاپ کمکمان نمیکند. این نوع موسیقی اصولاً برایِ تحتِ تاثیر قراردادنِ احساساتِ سطحی ایجاد شده؛ سازندگانش (از نظر هنری) افرادی میانمایهاند و تولیداتشان عامهیِ مردم را هدف میگیرد. تمامیِ دیگرانی که میخواهند کارِ دیگری در موسیقی بکنند و همهیِ کسانی که قصدِ شنیدن چیزی متفاوت دارند، قطعاً به سراغِ شکلی دیگر از موسیقی میروند.
پس چه اتفاقی افتاده که موسیقیِ پاپ اینقدر برایِ ما جدیست؟ گویا ریشههایِ ماجرا به اواخرِ دههی چهل و اوایلِ دههی پنجاه شمسی برمیگردد. جایی که تعدادی از روشنفکرانِ ایرانی، موسیقیِ پاپ را بهعنوانِ «وسیله»ای برایِ انتقالِ دیدگاههایشان برگزیدند تا با مخاطبِ وسیعتری ارتباط برقرار کنند. برایِ مثال شخصیتهایی چون اسفندیار منفردزاده و ایرج جنتی عطایی، چه از نظرِ درک و سواد و نگرش و چه بهلحاظ مشیِ شخصیتی، هیچ پیوندی با عمدهیِ دستاندرکان موسیقی پاپ ایران نداشته و ندارند اما بُردِ وسیعِ ترانه در آن روزگار، آنها را جذبِ موسیقی پاپ میکند. این اتفاق یک نتیجهیِ مثبت دارد: آنچه بهگوشِ مردم میرسد، چیز درست و سالمیست و بارقهای از هنر و زیباییآفرینی دارد و البته یک نتیجهیِ نهچندان خوب: وقتی پای گوهرِ شعر به ترانه باز میشود، شعرخوانها و شعرفهمها را هم جلب خود میکند و زمانی که خلاقیت و نوآوری به این سبک پا میگذارد، به جذبِ موسیقیشناسان و دوستدارانِ جدی موسیقی میانجامد. بعدتر دیگرانی هم که در شعر و موسیقی درست و بلدند، به این جمع اضافه میشوند و توقعها بالامیرود و یکدفعه میبینیم یکسری آدمِ جدی که قاعدتاً باید درگیر هنر باشند، در بازیِ سرگرمی افتادهاند. آنهم وقتی که موسیقیِ پاپ از دورانِ ابزاربودگی عبور کرده و به همان اصلِ سرگرمکنندگیاش برگشتهاست. همینجاست که یکی از آن دو بزرگ یادشده به «ترانههامو پس بده» میرسد و دیگری بهکلی عطایِ کارکردن در موسیقِ پاپ را به لقایش میبخشد. اما دیگرانی که شاید بهواسطهی همین بزرگان، درگیرِ این موسیقی شدهاند، همچنان دستو پا میزنند. شاعری که بهلطفِ آمارِ غریبِ کتابخوانانِ ایرانی بیمخاطب و البته بیپول مانده، خودش را در ترانه خلاصه میکند تا به نداشتهها برسد و جدا از اینکه داشتههایش را از دست میدهد، باید از دستِ ترانهگوهایِ کوچک و کارهایِ آبکیشان حرص بخورد. غافل از اینکه اینجا میدانگاهِ میانمایگان است و اوست که ناخوانده بر سرِ این سفره نشسته... و البته آهنگسازان کاربلد هم وضعیتِ بهتری ندارند...
یکی دیگر هم هست (غریبتر از آن دو گروه) که مینشیند و اینچیزها را مینویسد...
منبع:
تاریخ انتشار : پنجشنبه 7 دی 1391 - 00:00
دیدگاهها
نگاه بسیار دقیق و خوبی است .. ممنون جناب افشار .
اگر جدی نیست (و نمیخواهید باشد) ننویسید لطفن.
اصلا نظراتتون حرفه ای نیست....به نظرم افکارتون رو واسه خودنوت نگه دارین بهتر باشه...البته می تونین با دوستانتون در وزارت ارشاد کمی بحث کنین.....
من دقیقا با حرفهای ایشون موافقم
مشخصه ایشون در فلسفه و هنر تفکرات و مطالعات فراوانی داشتند.
خیلی از خوندن این متن لذت بردم
به نظر می رسه این جناب نویسنده هستند که کلاً مقوله ی موسیقی رو بیش از حد جدی گرفتن و دنبال علت یابی مشکلات بوسیله ی موسیقی هستن!!مطمئناً شما که این گونه در باب موسیقی پاپ قلم می زنید،موسیقی ای رو هم سراغ دارید که ریشه یابی مشکلات می کند.ممکن است یک نمونه از اون رو نام ببرید تا ما هم مطلع بشیم؟!
به نظر میآید فقط یکجور ژست است که نویسنده بهجای اینکه به دنبال علل غیر جدیشدن محصولات پاپِ امروز و موانعِ آن باشد، اساسن آن را به این دلیلِ مضحک که مشکلات روانی را حل نمیکند. محصولی برای سرگرمی با حداقل هنر، میپندارد و در آخر حکم به اشتباه تاریخی دیگران میدهد.
غافل از اینکه اگر حتی آنرا صرفن برای سرگرمی هم تعریف کنیم، اثری که ما را سرگرم کند خودش حتمن واجد هنر است، این را همه میدانند سرگرم کردن هم هنر میخواهد. سرگرمی و هنر در یک طرف محورند.
دیگر زمان این تقسیمبندیهای پوسیده گذشت. حتی جلوهی ظاهری هم ندارد،
1- موسیقیِ پاپ، نه موسیقی!
2- علتیابیِ مشکلات؟ واقعاً؟
1- آشنایی با نظراتِ «حرفهای»! باعثِ خوشحالیِ من میشه
2- متاسفانه در وزارتِ ارشاد دوستی ندارم
بعید میدونم خوندن این چند خط مطلب و اگر که متوجهِ منظورش نشدیم بازخوندنش خیلی کارِ دشوار و زمانگیری باشه.
کدهایی مثلِ حرفهای بودن یا نبودن (دقیقاً با چه معیاری؟)، اشتباه گرفتنِ کلیتِ مقولهی موسیقی با موسیقیِ پاپ، اشاره به علتیابیِ مشکلات (ظاهراً ناظر به مثالی که هدفش توصیفِ اثرگذاریِ انواعِ موسیقیه)، حل کردنِ مشکلات روانی، همراستایی با نظراتِ ارشاد و... نشون میده که متاسفانه حتا سطحِ برین و اولیهیِ نوشته هم درک نشده.
افزودن یک دیدگاه جدید