بازخوانی مرگ یک قلندر
نشر دوباره «داستانی نه تازه» اثر هوشنگ کامکار در سوگ رفیق دیرینه
موسیقی ما - حالا چند سالی است که از خاموشی «محمدرضا لطفی» -پیر قلندروار- میگذرد؛ اما میتوان این رفتن را فراموش کرد؛ به همان روزهایی فکر کرد که صبح زود از شمالِ تهران به خیابان حقوقی میآمد و درِ مکتبخانهاش را رأسِ ساعت 7 صبح باز میکرد؛ مینشست پشتِ میز بزرگش در اتاقِ سمتِ راستی، سیگار مارلبورویش را روشن میکرد و میگذاشت میانِ انگشتانش و به رتق و فتقِ کارهای مکتبخانه میرسید تا شاگردانش از راه برسند و با آن شلوارِ کردیِ معمولاً سفیدش، بنشیند روی مخده، سازش را دستش بگیرد و آرام آرام بنوازد. گاهی هم روزنامهنگاران و خبرنگاران را بپذیرد و صحبتهایی کند که هزار غوغا از آن بیرون بیاید یا میشود دورتر رفت؛ اصلا این سالهای آخر را فراموش کرد؛ همان سالهایی که دوستانِ قدیم، منتقدانِ سرسختِ جدید شدند. میشود او را در همین مکتبخانه تصور کرد با علیزاده و مشکاتیان و کامکارها... به آن روزهایی که آنقدر وجود همهاشان سرشار از نغمه بود که انگار از صبح تا شب هم برایشان کم بود و گاهی شبها را هم همانجا میماندند. «حسین علیزاده» آن روزهایشان را اینطور توصیف کرده است: »روی صحنه تمام آن اختلافات که در نگرشهای سیاسی و اجتماعیامان وجود داشت؛ هیچ میشد. عاشق هم میشدیم؛ میآمدیم آنجا و باز همان آدمها میشدیم.». میشود هزار تصویر از «محمدرضا لطفی» داشت با آن قد بلند و لباسهای خاص و سبیلِ زرد از دود سیگار، جز اینکه حالا چند سالی است زیرِ خاکِ سرد خوابیده باشد و بخواهند کنار مقبرهاش پاساژ! بزنند.
در همین زمینه «بهرام دبیری» هم میگوید: «نبودن لطفی بسیار تلخ بود. او در سالهای حضورش در ایران اقدامات بسیاری در زمینهی موسیقی انجام داد که روی موسیقی ایران تاثیراتِ بسیار عمیقی گذاشت. ضمن اینکه لطفی و گروهش – شیدا- و همچنین اعضای گروه عارف در سالهای جنگ تاثیری قاطع بر امید دادن به مردم داشتند. به همین خاطر بیمهریهایی که در این سالها با آنان شد، نابخشودنی است. در سالهای جنگ و انقلاب درست است که بسیاری از نویسندگان و نقاشان و دیگر هنرمندان هم فعالیتهایی انجام میدادند؛ اما این هنرمندانِ موسیقی بودند که به خاطرِ نفوذشان در تودهی مردم تاثیر بسیار عمیقی گذاشتند و این حق نبود که در سالهای بعد به آنها مجوز اجرای برنامه یا انتشار آلبوم را ندهند.»
این قطعه را بیژن کامکار خوانده و صبا کامکار در این اثر همخوانی کرده است. شعر این قطعه از سرودههای نیما یوشیج بوده و گروه کامکارها آن را اجرا کرده است.
- * روایتِ موسیقاییِ مرگ
- * چاوش
- * مهاجرت
در همین زمینه «بهرام دبیری» هم میگوید: «نبودن لطفی بسیار تلخ بود. او در سالهای حضورش در ایران اقدامات بسیاری در زمینهی موسیقی انجام داد که روی موسیقی ایران تاثیراتِ بسیار عمیقی گذاشت. ضمن اینکه لطفی و گروهش – شیدا- و همچنین اعضای گروه عارف در سالهای جنگ تاثیری قاطع بر امید دادن به مردم داشتند. به همین خاطر بیمهریهایی که در این سالها با آنان شد، نابخشودنی است. در سالهای جنگ و انقلاب درست است که بسیاری از نویسندگان و نقاشان و دیگر هنرمندان هم فعالیتهایی انجام میدادند؛ اما این هنرمندانِ موسیقی بودند که به خاطرِ نفوذشان در تودهی مردم تاثیر بسیار عمیقی گذاشتند و این حق نبود که در سالهای بعد به آنها مجوز اجرای برنامه یا انتشار آلبوم را ندهند.»
- * بازگشت به ایران
- * روایت موسیقایی مرگ
این قطعه را بیژن کامکار خوانده و صبا کامکار در این اثر همخوانی کرده است. شعر این قطعه از سرودههای نیما یوشیج بوده و گروه کامکارها آن را اجرا کرده است.
منبع:
موسیقی ما
تاریخ انتشار : شنبه 11 اردیبهشت 1395 - 10:10
دیدگاهها
روحش شاد ♥
Eshgh❤❤❤
عشق بود و بس. روانت آرام قلندر
روحش شاد
روحش ارام و شاد
افزودن یک دیدگاه جدید